کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جامه موی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جامه شویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] jāmešuy(')i شغل و عمل جامهشو؛ شستوشوی لباس.
-
جامه کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jāmekan ۱. جایی در حمام که در آن، لباسها را از تن درمیآورند و داخل حمام میشوند؛ رختکن؛ سربینه.۲. (صفت) [مجاز] دزد: ◻︎ چیست نام این وزیر جامهکن / قوم گفتندش که نامش هم حسن (مولوی: ۵۷۱).
-
جامه کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) jāmekub ۱. کسی که جامه را در وقت شستن میکوبد؛ رختشوی؛ گازر.۲. (اسم) چوبی ستبر که گازران جامه را هنگام شستن با آن میکوبند؛ کدنگ؛ کدینه؛ کوبین.
-
هم جامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamjāme کسی که با دیگری در یک بستر بخوابد؛ همبستر؛ همرختخواب: ◻︎ نه بیگانه گر هست فرزند و زن / چو همجامه گردد شود جامهکن (نظامی۵: ۸۲۳).
-
جستوجو در متن
-
کورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kavars ۱. پیچوتاب مو.۲. موی پیچیده و مجعد؛ موی.۳. چرک تن یا جامه؛ کرس؛ کرسه.
-
طره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طرّة] torre ۱. دستۀ موی تابیده در کنار پیشانی.۲. [قدیمی] ریشۀ دستار.۳. [قدیمی] حاشیه و کنارۀ جامه.۴. [قدیمی، مجاز] کنارۀ چیزی.
-
آبخوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābxori ۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب میخورند؛ لیوان؛ آبجامه.۲. موی سبلت.۳. نوعی دهنۀ اسب.۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است.
-
غفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qafr ۱. پرز جامه.۲. موی نرم و ریز در ساق پا، پشت گردن، یا پیشانی.۳. (زیستشناسی) بزغالۀ کوهی؛ بچۀ بز کوهی.۴. (نجوم) از منازل قمر.۵. (نجوم) سه ستارۀ کوچک در برج میزان.
-
شخودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šaxudan ۱. خراشیدن؛ مجروح کردن: ◻︎ من همانم که مرا روی همی اشک شخود / من همانم که مرا دست همی جامه درید (فرخی: ۴۳۷)، ◻︎ به مدحت کردن مخلوق روی خویش بشخودم / نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم (کسائی: ۴۰).۲. به ناخن کندن؛ ریش ک...
-
از
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) 'az ۱. نشاندهندۀ ابتدای مکان: ◻︎ از دور به دیدار تو اندرنگرستم / مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملالت (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۳)، از تهران تا اصفهان.۲. نشاندهندۀ ابتدای زمان: ◻︎ من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو...