کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جامد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جامد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: جوامد] jāmed ۱. (فیزیک) ویژگی مادهای که شکل و حجم ثابتی دارد و در برابر تغییر شکل مقاومت نشان میدهد، مانند چوب.۲. خشک و بیروح؛ نامطبوع.۳. (ادبی) =اسم 〈 اسم جامد
-
جستوجو در متن
-
جوامد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جامد] [قدیمی] javāmed =جامد
-
گریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: graisse] geris مادۀ جامد یا نیمهجامد که از چربیهای گوناگون و استئارینها بهدست میآید و بهمنظور روان کردن قطعات صنعتی و جلوگیری از زنگ زدن آنها بهکار میرود.
-
بربسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] barbaste ۱. جامد؛ جماد.۲. ساختگی و بیاصل.
-
خاکستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ātur-astar] xākestar مادۀ معدنی نرمی که پس از سوختن یک جسم جامد به جا میماند.
-
شیاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹شاف، شافه› (پزشکی) šiyāf هر داروی جامد و مخروطیشکل که برای معالجه در مقعد داخل میکنند.
-
فلز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فلزّ] (شیمی) felez[z] جسم معدنی چکشخوار، درخشنده، و رسانای برق و گرما که معمولاً بهصورت جامد است.
-
پولونیوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: plutonium] poloniyom (شیمی) عنصری جامد، نقرهای رنگ، و شبیه رادیوم که خواص رادیواکتیو دارد.
-
انجماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enjemād ۱. جامد شدن؛ افسرده و بسته شدن؛ یخ بستن.۲. (فیزیک) تغییر حالت از مایع به جامد در اثر سرما و نقصان حرارت یا تٲثیرات دیگر. Δ تمام اجسام در حالت انجماد حجمشان کوچک میشود غیر از آب و چدن.
-
آنتراسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: anthracène] (شیمی) 'ānt[e]rāsen جسمی جامد و متبلور که از قطران زغالسنگ به وجود میآید و در تهیۀ بعضی مواد رنگی به کار میرود.
-
کربن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carbone] (شیمی) karbon عنصر غیرفلزی جامد که در طبیعت به حالتهای مختلف مانند الماس، گرافیت، دوده، زغال، و کک یافت میشود.
-
کشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kašk مادهای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه میشود؛ قروت؛ پینو؛ پینوک؛ رخبین؛ ریخبین؛ کتخ؛ کتغ.
-
گداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) godāxtan ۱. فلز یا چیز دیگر را به قوۀ حرارت ذوب کردن.۲. (مصدر لازم) آب شدن یا واشدن جسم جامد در اثر حرارت؛ گدازیدن؛ پزاختن.
-
کوکائین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cocaïne] kokā'in آلکالوئیدی جامد، سفید مایل به زرد، بیبو، و تلخمزه که از برگهای درخت کوکا استخراج میشود و مصرف دارویی دارد.