کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاروب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاروب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jārub =جارو
-
جستوجو در متن
-
مکنسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مکنسَة، جمع: مکانس] [قدیمی] meknase جاروب.
-
روبیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) rubide جاروبشده؛ روفته.
-
رفت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ رُفتن) roft = رُفتن〈 رفتوروب: جاروب کردن و پاک کردن جایی از گردوخاک.
-
پشنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بشنجه› [قدیمی] pa(e)šanje آلتی شبیه جاروب که بافنده با آن آهار به پارچه میزند.
-
رفتگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) roft[e]gar مٲمور شهرداری که کارش جاروب کردن خیابانها و کوچهها است؛ سپور.
-
رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) roftan ۱. جاروب کردن و پاک کردن جایی از گردوخاک.۲. [قدیمی] پاک کردن.
-
سپور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [عامیانه] sopur مٲمور شهرداری که خیابانها و کوچهها را جاروب میکند؛ رفتگر.
-
پتاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] patāre قلمموی درشت یا چیزی شبیه جاروب که با آن آهار به پارچه میزنند.
-
روب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ روبیدن و رُفتن) rub ۱. = رُفتن۲. روبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جاروب، خاکروب، خانهروب.
-
ورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) varak بوتهای خاردار با ساقههای پُرخار که برای سوزاندن به کار میرفته؛ درمنه؛ علف جاروب.
-
کناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [منسوخ] kannās ۱. رفتگر؛ جاروبکش؛ زبالهکش.۲. کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است.
-
جارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاروبه› jāru آلتی برای تمیز کردن خاکوخاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه میشود؛ جاروب.
-
خاک روب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xākrub ۱. آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک میکند؛ رفتگر.۲. (اسم) جاروب: ◻︎ گر چنین جلوه کند مغبچهٴ بادهفروش / خاکروب در میخانه کنم مژگان را (حافظ: ۳۴).