کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] so[w]r ١. (نجوم) دومین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۲. [قدیمی] دومین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با اردیبهشت؛ گاو.۳. [قدیمی] گاو نر.
-
ثور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] so[w]r ۱. برانگیخته شدن.۲. بلند شدن گرد یا دود.۳. برپا شدن فتنه.
-
واژههای همآوا
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سُورَة] sovar = سوره
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūr] sur ۱. مهمانی؛ بزم؛ جشن: ◻︎ خوان کشید او را کرامتها نمود / آنشب اندر کوی ایشان سور بود (مولوی: ۸۲۱).۲. (اسم مصدر) خوشی؛ شادی.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سول› [قدیمی] sur ۱. اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد. Δ برخی مردم آن را خوشیمن نمیدانند و به اینسبب میگویند «سور از گله دور».۲. انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند.۳. رنگ سرخ.۴. رنگ ...
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسوار و سیران] [قدیمی] sur بارۀ شهر؛ دیوار دور شهر.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sur درختی پیوسته سبز، از ردۀ مخروطیان، دارای برگهای فلسی و میوۀ کوچک سرخرنگ که چوب آن نیز سرخرنگ است و در مبلسازی به کار میرود.
-
صور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صورة] sovar = صورت〈 صُوَر فلکی: (نجوم) = صورت 〈 صورت فلکی
-
صور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) sur = بوق〈 صور اسرافیل: در روایات، شیپوری که اسرافیل در روز رستاخیز دو نوبت در آن میدمد. در مرتبۀ اول همۀ زندگان میمیرند و در بار دوم تمام مردگان زنده میشوند: ◻︎ خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل / غریو سبحهٴ رضوان و زیور حو...
-
جستوجو در متن
-
دبران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) dabarān ۱. یکی از منازل قمر مشتمل بر پنج ستاره در برج ثور.۲. ستارهای در چشم صورت فلکی ثور؛ عینالثور.
-
عقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عقود] [قدیمی] 'eqd قلاده؛ گلوبند؛ گردنبند.〈 عقد ثریا: (نجوم) چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردنبندی را تشکیل داده؛ پروین.
-
پروین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرو، پروه، پرن› (نجوم) parvin چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که از تعداد بسیاری ستاره تشکیل شده ولی فقط شش ستارۀ آن با چشم دیده میشود که در یکجا بهصورت خوشهای جمع شده و با هم در فضا حرکت میکنند؛ ثریا: ◻︎ آسمان گو مفروش این عظمت کاندر ع...
-
منطقةالبروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنطقَةالبروج] (نجوم) mantaqatolboruj دایرهای که حرکت انتقالی زمین در آن صورت میگیرد و آن را به دوازده قسمت مساوی تقسیم کرده هر کدام را برج و هر برجی را به اسمی مینامند (حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، ...