کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ستان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [e]stān ۱. جای فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باغستان، تاکستان، خارستان، ریگستان، سروستان، سنبلستان، گلستان، گورستان، نخلستان، نیستان.۲. با نامهای اقوم و طوایف ترکیب میشود: ارمنستان، افغانستان، انگلستان، بلوچستان، تاجیکستان، ترکستان،...
-
ستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آستان› [قدیمی] setān آنکه به پشت روی زمین دراز کشیده باشد؛ بهپشتخوابیده؛ طاقباز: ◻︎ فکنده سر نیزۀ جانستان / یکی را نگون و یکی را «ستان» (اسدی: ۲۲۱).
-
ستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آستان] [قدیمی] setān آستانه؛ درگاه؛ درگه؛ جلو در خانه؛ کفشکن: ◻︎ به جای شنگرف اندر نگارهاش عقیق/ به جای ساروج اندر ستانهاش دُرَر (فرخی: ۱۲۹ حاشیه).
-
ستان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ستاندن) setān ۱. = ستاندن۲. ستاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانستان، دادستان، دلستان، کشورستان.