کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیماج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیماج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] timāj پوست دباغیشدۀ بز؛ پرنداخ؛ ساختیان؛ کورکانی؛ کوزکانی.
-
جستوجو در متن
-
پرنداخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرانداخ، پیرانداخ، پرندخ، اپرنداخ، اپیرنداخ› [قدیمی] parandāx تسمه یا کمربندی که از تیماج درست کنند؛ تیماج؛ ساختیان؛ سختیان.
-
ساختیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāxtiyān پوست بز دباغیشده؛ تیماج.
-
سختیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sa(e)xtiyān پوست بز دباغیشده؛ تیماج.
-
گزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گهزن› gazan ابزار آهنی دمتیز که با آن چرم و تیماج را میتراشند؛ نشگرده؛ شفره.
-
لکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لخا، لالکا›[قدیمی] lakā ۱. کفش؛ پاافزار.۲. تیماج؛ ساختیان.۳. چارق.
-
گوزگانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گوزگانان [جوزجان] قسمتی از خراسان خاوری قدیم در حوالی ماوراءالنهر) [قدیمی] go[w]zgāni ۱. پوست دباغیشدۀ بز؛ تیماج؛ ساختیان.۲. از مردم گوزگانان.
-
نی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) neypič نوعی نی انعطافپذیر قلیان که از تیماج یا پارچه و مفتول ساخته میشود و از نیهای چوبی درازتر است.
-
بانوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ نانواج] ‹بانوچ› [قدیمی] bānuj جای خواب که آن را از پارچۀ کلفت یا تیماج میدوزند و از دو طرف آن ریسمان میگذرانند و دو سر ریسمان را به دیوار یا جای دیگر میبندند؛ ننی؛ نانو؛ ننو.
-
شفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شفرَة، جمع: شِفار و شَفَرات] šafre وسیلۀ آهنی لبهتیز که با آن پشت چرم و تیماج را میتراشند؛ گزان؛ گزن؛ نشگرده.
-
یخدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yaxdān ۱. جای یخ؛ یخچال؛ صندوقی که در آن یخ بگذارند.۲. صندوقی چوبی که روی آن را مخمل یا تیماج میکشند برای نگهداری رخت و لباس.
-
نشکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشگرده› [قدیمی] neškarde ۱. ابزار آهنی دمتیز که با آن چرم را میبرند یا پشت چرم و تیماج را با آن میتراشند؛ شفره؛ گزن: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵).۲. نیشتر حجام.