کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغ گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیغ گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] tiqgar تیغساز؛ سازندۀ تیغ.
-
واژههای مشابه
-
تیغ پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tiqpar ۱. جوجۀ مرغ که تازه از تخمدرآمده و پرهایی شبیه خار دارد؛ سیخپر؛ خارپر.۲. پرهایی که در ابتدا به شکل خار در تن جوجههای پرندگان میروید.
-
تیغ زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tiqzan ۱. [مجاز] ویژگی کسی که با نیرنگ و یا زور از دیگران پول میگیرد.۲. [قدیمی] شمشیرزن.۳. [قدیمی، مجاز] جنگجو.۴. دلاک؛ سلمانی.۵. کسی که در عزای شهیدان کربلا به سر خود قمه میزند؛ قمهزن.
-
یک تیغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] yektiq ۱. یکپارچه؛ یکدست: لباس قرمزِ یکتیغ.۲. (قید) بهطور یکپارچه؛ به تمامی؛ سراسر: لباسش یکتیغ قرمز بود.
-
جستوجو در متن
-
احتریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ احتراز] [قدیمی] 'ehteriz = احتراز: ◻︎ گر تیغ میزنی، سپر اینک وجود من / عیّار مدعی کند از دشمن احتریز (سعدی۲: ۴۶۱).
-
الحکم للـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'alhokmolellāh حکم و فرمان خدا را است؛ فیصل امور با خدا است. Δ برای نشان دادن تسلیم خود در شرایط بد به زبان میآوردند: ◻︎ گر تیغ بارد در کوی آن ماه / گردن نهادیم الحکمللّه (حافظ: ۸۳۶).
-
چون
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) čon ۱. از آنجا که؛ زیرا: ◻︎ ز تو سام دانم که بُد مردتر / بخست این شهی چون نبد بدگهر (فردوسی۲: ۲۶۱۵).۲. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ: ◻︎ چون برگ لاله بودهام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی۱: ۸۸).۳. (حرف، قید) وقتیکه: ◻︎ سخن چون برابر شود...