کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kārt] kārd وسیلهای دارای دسته و تیغه برای بریدن.
-
نصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: نِصال و نُصُول] [قدیمی] nasl ۱. پیکان؛ سرنیزه.۲. تیغۀ کارد یا شمشیر.
-
خنجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xanjar حربۀ بُرنده به اندازۀ کارد که تیغهاش کج و هر دو دم آن تیز باشد؛ دشنه.
-
فنر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] fanar وسیلهای فلزی به شکل تیغه، نوار، یا میلۀ پیچیدهشده که قوۀ ارتجاعی دارد.
-
اپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: épée] (ورزش) 'epe در شمشیر بازی، شمشیری به طول ۱۱۰ سانتیمتر با تیغۀ سهگوش و شیاردار. = شمشیربازی
-
اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ار› 'arre وسیلهای با تیغۀ نازک فلزی دندانهدار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات، و مانندِ آن به کار میرود.
-
اسکیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: skate] (ورزش) 'eskeyt ۱. نوعی کفش دارای چرخ یا تیغۀ مخصوص برای حرکت بر روی سطح هموار.۲. ورزشی که با استفاده از این نوع کفش انجام میشود.
-
بالن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: baleine] (زیستشناسی) bāle(o)n پستاندار عظیمالجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تُن، شبیه ماهی که بهجای دندان تیغههای استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب میآید.
-
قیچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qeyči وسیلهای با دو تیغۀ دستهدار برای بریدن کاغذ، پارچه، و مانند آن.〈 قیچی زدن (کردن): (مصدر متعدی) چیزی را با قیچی برش دادن.
-
گاوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) gāv[']āhan آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.
-
پاتیناژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: patinage] (ورزش) pātināž ورزشی که در پیست مخصوص و با کفشهایی که زیر آن تیغه دارد، روی یخ سُر میخورند و حرکات نمایشی انجام میدهند.
-
ضامن دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] zāmendār نوعی چاقو که دارای دکمه یا فنر است و تا دکمه یا فنر را فشار ندهند تیغۀ چاقو خم نمیشود.
-
چاقو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاکو› čāqu وسیلهای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا میشود و لبهاش در دسته فرومیرود.〈 چاقو انداختن: = 〈 چاقو زدن〈 چاقو خوردن: (مصدر لازم) مورد اصابت چاقو قرار گرفتن.〈 چاقو زدن: (مص...
-
سابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sabre] (ورزش) sābr ۱. شمشیری به طول ۱۰۵ سانتیمتر و وزن ۵۰۰گرم که طول تیغۀ آن ۸۸ سانتیمتر است.۲. رشتهای در شمشیربازی که ضربههای آن در قسمتهای بالای بدن قابل قبول است.
-
گیوتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: guillotine] giy[y]o(u)tin ۱. دستگاهی مخصوص اعدام در فرانسه به شکل چهارچوب که با رها کردن تیغۀ سنگین و بُرنده در جهت عمودی، سر محکوم را قطع میکرد.۲. دستگاهی که کاغذ، ورق آهن، و مانند آنها را به همین شکل برش میدهد.