کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیر زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاه تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhtir ۱. تیر بزرگ.۲. چوب دراز و ستبر که در سقف خانه کار میگذارند.
-
هفت تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) haf[t]tir نوعی سلاح گرم کوچک دستی که هفت فشنگ در آن جا میگیرد.
-
جستوجو در متن
-
رشق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rašq ۱. تیرانداختن؛ با تیر زدن.۲. تندوتیز به کسی نگریستن.۳. با زبان طعنه زدن.
-
رواروزنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] rovāro[w]zanān در حال روارو زدن: ◻︎ رواروزنان تیر پولادسای / در اندام شیران پولادخای (نظامی۵: ۷۹۳).
-
دوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: duxtan] ‹دوزیدن› duxtan ۱. دو تکه پارچه را با نخ و سوزن بههم وصل کردن.۲. بخیه زدن.۳. با تیر یا نیزه دو چیز را بههم چسباندن.
-
غنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غن› [قدیمی] qang ۱. تیر یا سنگ عصاری که دانه در زیر آن فشرده و روغنش گرفته میشود.۲. آواز بلند.۳. بانگ گریه: ◻︎ چند بُوی چند ندیم ندم / کوش و برون آر دل از غنگ غم (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۳).〈 غنگغنگ زدن: [قدیمی] ناله و آواز حزین برآو...
-
تیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tirak ۱. [مصغرِ تیر] [قدیمی] تیر کوچک: ◻︎ چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱: ۱۲۰).۲. جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک، و مانندِ آن.۳. ‹دیرک› ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا میشود و چادر بر روی ...
-
دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dār] dār ۱. تیر چوبی بلند و عمودی که بر سر آن حلقه و ریسمان میبندند و محکومین به اعدام را به آن حلقآویز میکنند.۲. چهارچوبی که برای بافتن فرش و گلیم کاربرد دارد: دار قالی.۳. [قدیمی] درخت: امروددار، دیودار، سپیددار (سپیدار)، سرخدار، ◻...
-
تعقید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'qid ۱ سخن را پیچیده و درهم کردن.۲. (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب کلمات و کنایات دور از ذهن.۳. [قدیمی] گره زدن.〈 تعقید لفظی: (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب الفاظ دشوار و درهم بودن کلمات و ضمایر، مانندِ این شعر: آهوی...
-
زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان› zabān ۱. (زیستشناسی) عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده میشود و به جویدن غذا و بلع آن کمک میکند و انسان بهوسیلۀ آن حرف میزند.۲. [مجاز] لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت.〈 زب...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...