کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیب
فرهنگ فارسی عمید
(تابع) [قدیمی] tib = شیب۲ 〈 شیبوتیب: ◻︎ نبوده مرا هیچ با تو عتیب / مرا بیگنه کردهای شیبوتیب (دقیقی: ۱۱۳).
-
واژههای همآوا
-
طیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tayyeb ۱. پاک؛ پاکیزه.۲. نیکو.۳. حلال و روا.
-
طیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tib ۱. خوش شدن.۲. خوشبو شدن.۳. خوشمزه شدن.۴. حلال شدن.۵. (اسم) بوی خوش.۶. (اسم) آنچه بوی خوش داشته باشد، مانند مشک و عنبر.۷. (اسم) بهترین از هرچیز.۸. (صفت) حلال؛ روا.۹. میل و خوشی طبع.〈 به (با) طیب خاطر: با خواست خود؛ ...
-
جستوجو در متن
-
شیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شیب، تیب› [قدیمی] šib ۱. شیفته؛ آشفته؛ سرگشته۲. (اسم مصدر) شکنجه.〈 شیب و تیب: پریشانی و آشفتگی: ◻︎ شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب / فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب (رودکی: ۴۹۳).