کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تگرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تگرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tagarg] (هواشناسی) tagarg قطرههای باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم بهصورت دانههای کوچک یخ میبارد؛ سنگچه؛ شخکاسه؛ شهنگانه؛ پسکک؛ پسنگک؛ سنگرک؛ یخچه.
-
جستوجو در متن
-
پسکک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (هواشناسی) [قدیمی] paskak = تگرگ
-
پسنگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (هواشناسی) [قدیمی] pasangak = تگرگ
-
سنگچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (هواشناسی) [قدیمی] sangče = تگرگ
-
سنگرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sangork ۱. (هواشناسی) = تگرگ۲. = کماج
-
شهنگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šahangāne ۱. ژاله.۲. تگرگ. * شخکاسه.
-
شخکاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šaxkāse ۱. تگرگ.۲. ژاله؛ شهنگانه.
-
بارندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bārandegi ۱. باریدن باران، برف، یا تگرگ از آسمان.
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) 'āsā مثل؛ مانند؛ شبیه؛ نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): برقآسا، تگرگآسا، شیرآسا، گرگآسا.
-
یخچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ یخ] (زمینشناسی) [قدیمی] yaxče تگرگ: ◻︎ یخچه میبارید از ابر سیاه / چون ستاره بر زمین از آسمان (رودکی: ۵۰۹).
-
باریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: vārītan] bāridan ۱. فرود آمدن قطرههای آب، دانههای برف، یا تگرگ از آسمان.٢. فروریختن چیزی مانند باران.
-
سنگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سنگ] sangak ۱. نوعی نان که در تنور بر روی سنگریزه پخته میشود.۲. [قدیمی] سنگ خرد؛ سنگ کوچک.۳. (هواشناسی) [قدیمی] = تگرگ: ◻︎ ویحک ای ابر بر گنهکاران / سنگک و برف باری و باران (عنصری: ۳۶۸).
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: abr] 'abr ۱. (هواشناسی) بخارهای غلیظشده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آنها باران، برف، و تگرگ میبارد: ◻︎ تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی جوشد لبن (مولوی: ۶۷۸)، ◻︎ ابر ا گر آب زندگی بارد / هرگز از شاخ بید ...
-
ژاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] žāle ۱. قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد؛ شبنم: ◻︎ ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحر / راست چون عارض گلبوی عرقکردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶)، ◻︎ ژاله بر گل فتاد چون عرقی / که به رخسار یار من باشد (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۵).۲. [قد...