کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکیهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
متکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mottaki ۱. کسی که به دیگری تکیه و اعتماد کند؛ تکیهکننده.۲. تکیهداده و استوار.
-
عماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'emād ۱. ستون.۲. آنچه به آن تکیه میکنند، تکیهگاه.۳. بناهای بلند.
-
زرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَرابیّ] [قدیمی] zarābi آنچه که بر آن تکیه دهند؛ بالشها.
-
متوسد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motavassed آنکه چیزی را برای خود بالین قرار دهد و به آن تکیه کند.
-
عمده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: عمدَة] 'omde ۱. تعداد زیاد و کلی از چیزی؛ بیشتر.۲. اصلی؛ مهم: قسمت عمدۀ بحث.۳. (اسم) [قدیمی] آنچه به آن تکیه میکنند؛ تکیهگاه.
-
متکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: متَّکٲ] motakkā بالشی استوانهای برای گذاشتن زیر سر یا تکیه دادن.
-
استناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estenād تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته، یا ادعا قرار دادن.
-
کوسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: coussin] kusan بالش کوچک تزیینی که برای تکیه دادن روی مبل یا کاناپه گذاشته میشود.
-
تکیه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] te(a)k[i]yegāh ۱. جای تکیه دادن؛ پشتی.۲. [مجاز] پشتوپناه.
-
پشتوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پشتیوان› [قدیمی، مجاز] poštvān ۱. پشتیبان؛ پشتوپناه.۲. تکیهگاه.
-
دارافزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دارفزین، دارابزین، داربزین، دارافرین، دارفرین› [قدیمی] dār[']afzin ۱. پناهگاه.۲. تکیهگاه.۳. نرده؛ تارم.۴. سکو.۵. تارمی که جلو اتاق یا ایوان درست کنند.۶. تکیهگاه تخت.
-
لمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدرلازم) lamidan ۱. لم دادن؛ تکیه دادن.۲. پشت دادن به بالش و دراز کشیدن.
-
تعویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'vil ۱. به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن.۲. اعتماد و تکیه کردن.
-
پاچراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایچراغ› pāčerāq ۱. جایی که چراغ بگذارند.۲. جایی در مسجد یا تکیه یا زورخانه که چراغ روشن کنند.
-
مسند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مساند] masnad ۱. تکیهگاه.۲. [مجاز] مقامومرتبه. [قدیمی] نوعی بالش بزرگ.