کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِک تِک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yeki ۱. یک تن.۲. (ضمیر) یک شخص نامعلوم.۳. (ریاضی) یک عدد از چیزی.۴. (قید) یکبار.۵. (قید) [قدیمی] لختی؛ زمانی: ◻︎ برآنم که گرد زمین اندکی / بگردم ببینم جهان را یکی (فردوسی: ۵/۵۳۶).〈 یکی بودن: (مصدر لازم) [مجاز] متحد بودن.〈 یکی شدن:...
-
جدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jodā ۱. متفاوت؛ متمایز.۲. دور از هم؛ سوا.۳. (قید) تنها؛ جداگانه.۴. [قدیمی] بیگانه.〈 جداجدا: (قید)۱. جداگانه؛ علیحده.۲. تکتک؛ یکییکی.〈 جدا شدن (گشتن): (مصدر لازم)۱. پایان دادن به رابطۀ زناشویی.۲. دور شدن.۳. گسیخته شدن.۴. سوا شدن؛ قط...
-
دوندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) davandegi تکودو؛ عمل دونده.
-
قعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُعُور] qa'r ته؛ تک؛ گودی و ته چیزی.
-
چهارآس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. فرانسوی] ča(ā)hār[']ās چهار تکخال؛ چهار ورق از ورقهای گنجفه که بر آنها نقش تکخال است. Δ در بازی آس برنده است و بالاتر از ورقهای دیگر است.
-
چاه بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāhbon بن چاه؛ ته چاه؛ تک چاه.
-
پرتره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: portrait] (هنر) port[e]re در نقاشی، طرح صورت انسان؛ تکچهره؛ نقاشی صورت.
-
ته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tuh-īk] tah ۱. تک.۲. پایین؛ زیر.۳. بن؛ پایان چیزی.
-
تیپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tipā ضربهای که با سرپنجۀ پا به چیزی بزنند؛ تُک پا؛ اردنگی.
-
تنها
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tanhā ۱. تک؛ یگانه؛ یکه.۲. کسی که همدم و همصحبت نداشته باشد.
-
یک تنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) yektane ۱. یکه؛ تکوتنها.۲. بهتنهایی.
-
آمیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: amibe] (زیستشناسی) 'āmib جاندار تکسلولی از ردۀ آغازیان که در آبهای شیرین و جاهای مرطوب زندگی میکند.
-
تریپانوزوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: trypanosome] (پزشکی) teripānozom جاندار تکیاخته که به حالت انگلی در خون بعضی از حیوانات و انسان زندگی میکند.
-
مژه داران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مژکداران› [قدیمی] možedārān ردهای از تکیاختگان که حرکت آنها بهوسیلۀ اندامهایی به شکل مژه صورت میگیرد.
-
یک سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹یکسواره› [قدیمی] yeksavāre ۱. تکسوار؛ یکهسوار؛ یکهتاز.۲. [مجاز] آفتاب.