کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِه،تِهک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تهک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tahak ۱. تهی؛ خالی؛ عاری.۲. برهنه؛ لخت: ◻︎ ای ز همه مردمی تهی و تهک / مردم نزدیک تو چرا پاید (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
-
تهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tahak ۱. خاک.۲. گرد؛ غبار.۳. زمین.
-
ته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tuh-īk] tah ۱. تک.۲. پایین؛ زیر.۳. بن؛ پایان چیزی.
-
ته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tah تا؛ چین؛ لا.
-
ته بساط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [عامیانه] tahba(e)sāt متاع و کالای وازدهای که در بساط فروشنده باقی مانده باشد.
-
ته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tahbandi ۱. دوختن ته جزوههای کتاب یا دفتر؛ جزوهبندی و تهدوزی کتاب.۲. خوردن اندکی غذا پیش از نوشیدن شراب.
-
ته پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (نظامی) [منسوخ] tahpor = تفنگ 〈 تفنگ تهپر
-
ته پیاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. یونانی] tahpiyāle اندکی شراب که در ته جام باقی مانده باشد.
-
ته تغاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [فارسی. ترکی. فارسی] [عامیانه، مجاز] tahtaqāri آخرین فرزند خانواده.
-
ته چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (بانکداری) tahček قسمتی از چک که نزد صادرکنندۀ چک باقی میماند و در آن معمولاً نام دریافتکننده، مَبلغ، تاریخ، و امثال آن نوشته میشود.
-
ته چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tahčin غذایی که از گوشت، ماست، زعفران، تخممرغ، ادویه، و امثال آن که بین لایههای پلو قرار میدهند، تهیه میشود.
-
ته دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tahdār = داغداغان
-
ته دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tahdār ۱. آنچه دارای عمق و گودی باشد، مانندِ بشقاب یا ظرف دیگر.۲. آنچه دارای پایه باشد، مانندِ جام و پیاله.
-
ته دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tahduzi تهبندی و به هم دوختن اوراق کتاب یا دفتر با نخ یا مفتول.
-
ته دیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tahdig مقداری از پلو که در تهِ دیگ چسبیده و برشته شده باشد؛ تهگیره.