کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tošak زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی تختخواب یا زمین میاندازند و بر آن مینشینند یا میخوابند؛ بستر.
-
واژههای همآوا
-
تشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tošak زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی تختخواب یا زمین میاندازند و بر آن مینشینند یا میخوابند؛ بستر.
-
جستوجو در متن
-
برخوابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barxābe = تشک
-
توشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹دوشک› tušak = تشک
-
دیوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: divan، مٲخوذ از فارسی: دیوان] divān مبل یا نیمکت بدون پشتی که تشک داشته باشد.
-
رختخواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) raxtexāb رختخواب؛ لحاف و تشک؛ بستر.
-
ضربه فنی
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی] (ورزش) zarbefanni در کشتی، رساندن هر دو شانۀ حریف به تشک.
-
زیرانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) zir[']andāz زیرافکن؛ تشک؛ نهالی؛ فرش؛ آنچه هنگام خوابیدن زیر خود میاندازند.
-
ملافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ملحَفَة] malāfe پارچۀ سفیدی که روی لحاف یا تشک میکشند؛ متیل.
-
بستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vistarak] [قدیمی] ba(e)star رختخواب گستردهشده؛ تشک؛ توشک.〈 بستر رود: جایی که رود از آن میگذرد؛ رودخانه.
-
جغبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جبغت، چغبوت، چبغوت، چغبت، جغنوت، چنغوب› [قدیمی] jo(a)qbut ۱. پشم و پنبۀ درون لحاف، تشک، یا چیز دیگر.۲. تشک و بالش و هر چیز آکنده از پشم یا پنبه: ◻︎ چون یکی جغبوت پستانبند او / شیر دوشی زو به روزی دو سبو (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۸).
-
ابری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ابر) 'abri ۱. ویژگی آسمان پوشیده از ابر: هوای ابری.۲. ابرمانند.۳. چیزی که از ابر ساخته شده باشد: تشک ابری.
-
زیرافکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زیرافکند› zir[']afkan ۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.۲. (اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] زیرانداز؛ تشک؛ نهالی؛ فرش.