کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُوْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tav برکه؛ تالاب.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: tō] to ضمیر دومشخص مفرد؛ ضمیر منفصل مفرد مخاطب.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاو› [عامیانه] to[w] تابشهایی که از یک منبع تابنده مانند خورشید و آتش و لامپ پراکنده میشود؛ تاب؛ تف.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] tu ۱. اندرون.۲. میان و درون چیزی؛ لای چیزی.〈 توبرتو: (قید، صفت) ‹تودرتو، توبهتو› دارای تاها یا لاهای متعدد؛ لابهلا؛ لابرلا؛ تابرتا؛ پیچدرپیچ؛ درهموبرهم.
-
سه تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سهتوی› [قدیمی] setu ۱. (موسیقی) = سهتار۲. (صفت) ‹ستو› مسکوک مسی که روی آن آبطلا یا نقره داده باشند؛ پول قلب.
-
سربه تو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] sarbetu ۱. کسی که در فکر فرورفته.۲. مکار؛ حیلهگر.
-
واژههای همآوا
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tav برکه؛ تالاب.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: tō] to ضمیر دومشخص مفرد؛ ضمیر منفصل مفرد مخاطب.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاو› [عامیانه] to[w] تابشهایی که از یک منبع تابنده مانند خورشید و آتش و لامپ پراکنده میشود؛ تاب؛ تف.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] tu ۱. اندرون.۲. میان و درون چیزی؛ لای چیزی.〈 توبرتو: (قید، صفت) ‹تودرتو، توبهتو› دارای تاها یا لاهای متعدد؛ لابهلا؛ لابرلا؛ تابرتا؛ پیچدرپیچ؛ درهموبرهم.
-
طو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] to(u) = طوی
-
جستوجو در متن
-
آدرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ādarang = آذرنگ: ◻︎ نباشد کوه را وقت درنگ تو درنگ تو/ جهان هرگز نخواهد تا تو باشی آدرنگ تو (فرخی: ۴۲۲).
-
حاشاک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] hāšāk دور باد از تو؛ دور از تو.