کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُرُش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ترش
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: toroš (صفت) [پهلوی: turuš] torš ۱. هر چیزی که طعم ترشی داشته باشد.۲. [مجاز] بداخلاق.〈 ترشوشیرین: هر چیزی که دارای مزهای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد، مانندِ سرکنگبین؛ میخوش؛ مَلَس.
-
ترش با
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: torošbā (اسم) [قدیمی] toršbā نوعی آش که از سرکه یا ترشی دیگر تهیه میشود؛ آش ترش.
-
ترش رو
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: torošru (صفت) ‹ترشروی› [قدیمی، مجاز] toršru کسی که اخم کند و روی خود را درهم بکشد؛ بداخم؛ بدخو: ◻︎ مبر حاجت به نزدیک تُرُشروی / که از خوی بدش فرسوده گردی (سعدی: ۱۱۳)، ◻︎ اگر حنظل خوری از دست خوشخوی / به از شیرینی از دست تُرُشروی (سعدی: ۱...
-
واژههای همآوا
-
ترش
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: toroš (صفت) [پهلوی: turuš] torš ۱. هر چیزی که طعم ترشی داشته باشد.۲. [مجاز] بداخلاق.〈 ترشوشیرین: هر چیزی که دارای مزهای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد، مانندِ سرکنگبین؛ میخوش؛ مَلَس.
-
جستوجو در متن
-
حامض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hāmez ترشمزه؛ ترش.
-
حموضت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حموضة] [قدیمی] homuzat ۱. ترش شدن؛ ترشمزه شدن.۲. ترشی.
-
مز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مزّ] [قدیمی] moz[z] آنچه طعمش بین ترشوشیرین باشد؛ ترشوشیرین؛ میخوش.
-
تجهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajahhom ۱. رو ترش کردن.۲. ترشرویی.
-
روترش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] rutorš کسی که اخم کند و روی خود را درهم بکشد؛ ترشرو؛ ترشروی؛ عبوس؛ اخمو؛ اخمکرده.
-
عبوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'obus اخم کردن؛ رو ترش کردن؛ چین به پیشانی انداختن؛ ترشرویی.
-
لکک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] lekak آلوی ترش.
-
متربد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَربد] [قدیمی] mote(a)rabbed ترشرو.
-
تعبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'abbos ترشرو شدن.