کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُرَنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اترج› tora(o)nj ۱. (زیستشناسی) = بالنگ: ◻︎ رسم ترنج است که در روزگار / پیش دهد میوه پس آرد بهار (نظامی۱: ۷).۲. نوعی نقشونگار که از ترکیب گل، برگ، و طرحهای اسلیمی ساخته میشود و بیشتر در نقشۀ قالی، قالیچه، پردۀ قلمکار، کاشی، و تذهیبکاری در ...
-
ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ترنجیدن) [قدیمی] tora(o)nj = ترنجیدن
-
زرین ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]intoranj ۱. ترنج زرین؛ ترنج که از زر ساخته شده.۲. [مجاز] خورشید.
-
واژههای همآوا
-
ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اترج› tora(o)nj ۱. (زیستشناسی) = بالنگ: ◻︎ رسم ترنج است که در روزگار / پیش دهد میوه پس آرد بهار (نظامی۱: ۷).۲. نوعی نقشونگار که از ترکیب گل، برگ، و طرحهای اسلیمی ساخته میشود و بیشتر در نقشۀ قالی، قالیچه، پردۀ قلمکار، کاشی، و تذهیبکاری در ...
-
ترنج
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ترنجیدن) [قدیمی] tora(o)nj = ترنجیدن
-
جستوجو در متن
-
برگاموت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bergamote] ‹برغمود› (زیستشناسی) bergāmut ترنج.
-
الب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'elb درختی خاردار شبیه درخت ترنج.
-
بالنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vātrang] ‹بادارنگ، بادرنگ، واترنگ، وارنگ، وادارنگ› (زیستشناسی) bālang ۱. میوهای از خانوادۀ مرکبات؛ باتس؛ باتو؛ ترنج؛ اترج.۲. نوعی خیار کشیده.
-
زدوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) zo(e)dude پاکشده؛ جلاداده؛ شفاف: ◻︎ می آورد و نار و ترنج و بهی / زدوده یکی جام شاهنشهی (فردوسی: ۳/۳۰۵).