کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَوَجَّهَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavajjoh رو کردن؛ روی آوردن؛ رو گرداندن به طرف چیزی.
-
واژههای همآوا
-
توجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavajjoh رو کردن؛ روی آوردن؛ رو گرداندن به طرف چیزی.
-
جستوجو در متن
-
ظاهربین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] zāherbin کسی که فقط به ظاهر توجه میکند.
-
استرعا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استرعاء] [قدیمی] 'ester'ā توجه کردن به حال دیگران؛ رعایت کردن.
-
متوجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوجّه] mote(a)vajjeh کسی که رو به چیزی بکند؛ توجهکننده؛ رویآورده.
-
شیرین کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] širinkāri کار جالب توجه کردن؛ هنرنمایی.
-
خودبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodbin کسی که فقط خود را میبیند و به دیگران توجه ندارد؛ مغرور؛ متکبر.
-
ظاهرپرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] zāherparast آنکه صورت ظاهر را دوست دارد و به باطن توجه ندارد.
-
درون گرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] darungerāy(')i ۱. (روانپزشکی) توجه دادن فکر و علاقه به باطن خویش به جای اندیشه و توجه به جهان خارج.۲. به درون خود فرورفتن.
-
اعتنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اعتناء] 'e'tenā اهتمام ورزیدن به کاری؛ توجه داشتن به امری یا کسی.
-
بی ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bizo[w]q ۱. بیسلیقه.۲. کسی که علاقه و توجه به زیبایی و هنر نداشته باشد.
-
مبالات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبالاة] [قدیمی] mobālāt ۱. اهتمام؛ توجه؛ اعتنا.۲. در امری فکر و اندیشه کردن.
-
مترسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مترسّم] [قدیمی] mote(a)rassem کسی که آدابوروسم چیزی را رعایت میکند ولی از حقیقت آن آگاه نیست یا به آن توجه نمیکند.