کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَسْمِيَةَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تسمیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تسمیَة] tasmiye ۱. نام نهادن؛ نامیدن.۲. به نام خواندن.۳. نامگذاری.
-
جستوجو در متن
-
شامپانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: champagne] ‹شامپاین› šāmpāni نوعی شراب پرجوش که از بهترین اقسام انگور میسازند. Δ وجه تسمیۀ آن ایالت شامپانی فرانسه است.
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šir وسیلهای برای قطع یا وصل کردن جریان مایع یا گاز. Δ وجه تسمیۀ آن ظاهراً به این مناسبت بوده که در قدیم آن را بهصورت سر شیر میساختهاند.
-
سال گره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sālgereh روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند؛ وجه تسمیهاش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشتهای داشتهاند که با گذشتن هر سال گرهی به آن میزدهاند و از تعداد گرهها سالهای عمر را معلوم م...
-
سفیداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سپیداب، اسپیداب، اسفیداج، سپیداج› sefidāb ۱. گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته میشود و در نقاشی به کار میرود؛ سفیداب روی؛ اکسید روی.۲. پودر سفیدی که زنان بهصورت خود میمالند؛ سپیده؛ سپیتاک.〈 سفیداب شیخ (سرب): گَرد سفید و سمی ...