کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توهین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توهین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوهین] to[w]hin ۱. خواروخفیف کردن.۲. [قدیمی] سست کردن.۳. [قدیمی] ضعیف کردن.
-
جستوجو در متن
-
کنایه آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kenāye'āmiz آمیخته به طعن و توهین.
-
وهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] vahn ۱. خواری؛ توهین.۲. ضعف؛ سستی.
-
اهانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اهانة] 'ehānat ۱. خوار کردن؛ پست کردن.۲. سبک داشتن؛ توهین کردن.۳. [قدیمی] خواری؛ پستی.
-
مارخوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mārxār ۱. ویژگی کسی که مار میخورد.۲. [مجاز] صفتی توهینآمیز برای اعراب.
-
موهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] muhen ۱. ضعیفکننده؛ سستکننده.۲. خوارکننده؛ توهینآمیز.
-
کوفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kuft ۱. (پزشکی) = سیفلیس۲. (اسم مصدر) آسیب؛ آزار.۳. (شبه جمله) [عامیانه، مجاز] هنگام نفرین یا توهین به کسی گفته میشود؛ زهر مار: کوفت! اینقدر حرف نزن.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] بیماری؛ درد.
-
برخوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) barxordan = 〈 برخوردن به کسی (چیزی)〈 برخوردن به کسی (چیزی):۱. به طور اتفاقی دیدن کسی (چیزی)؛ مواجه شدن با کسی (چیزی)؛ ملاقات کردن با کسی (چیزی): ◻︎ جان تازه میشود ز لب روحپرورت / هرکسی که «برخورَد» به تو از عمر برخورد (صائب: ل...
-
کنایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کنایَة] kenāye ۱. (ادبی) در بیان، کلمهای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود، مانندِ کاسهسیاه و سیهکاسه (= بخیل؛ خسیس).۲. سخن مبنی بر طعنه، توهین، یا ریشخند.۳. (اسم مصدر) (ادبی) گفتن لفظی یا سخنی که بر غیر مع...
-
طعنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طعنَة] ta'ne ۱. سخن کنایهآمیز که معمولاً به منظور توهین، تمسخر، و سرزنش بر زبان میآید.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] سرزنش؛ بدگویی: ◻︎ دو دوست با هم اگر یکدلند در همه حال / هزار طعنهٴ دشمن به نیمجو نخرند (ابنیمین: ۳۸۲).〈 طعنه زدن: ...