کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavahhom وهم داشتن؛ گمان بردن؛ به گمان افتادن؛ خیال و گمان کردن.
-
جستوجو در متن
-
دن کیشوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: donquichotte] [مجاز] donkišot کسی که دارای اهداف غیرعملی و توهمهای قهرمانی باشد.
-
مستدرک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostadrak ۱. تدارکشده؛ تلافیشده.۲. رفع توهم شده.
-
مالیخولیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹مالنخولیا، ماخول، ماخولیا، ملانکولی› (روانشناسی) mālixuliyā بیماری روانی که عوارض آن عبارت است از افسردگی شدید، توّهم، هذیان، و مانند آن.
-
حسبانیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسبانیَّة] (فلسفه) hesbāniy[y]e گروهی از فلاسفه که اشیا را زادۀ توهم میدانستند و منکر وجود حقیقی اشیا بودند.
-
طیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طَیف] teyf ١. (فیزیک) نوار هفترنگی که نور پس از گذشتن از منشور تشکیل میدهد.٢. مجموعه چیزهایی که خصوصیات مشترکی داشته باشند.٣. [قدیمی] خیال؛ توهم.
-
اما
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [عربی] 'ammā ۱. ادات رفع توهم؛ ولی؛ لیکن: من افتادم ولی طوریم نشد.۲. ادات شرط: من میروم اما تو هم باید بیایی.۳. ادات تٲکید.۴. (حرف) ادات تفصیل: اما از آن که گفته بودی.
-
غلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غلوّ] qolov[v] ۱. زیادهروی در کاری یا در وصف کسی و چیزی؛ از حد درگذشتن؛ تجاوز کردن از حد.۲. گزافکاری.۳. گزافهگویی.۴. به مقام خدایی رسانیدن بشر، و اعتقاد به حلول خداوند در شخص.۵. (ادبی) در بدیع، مبالغۀ شاعر یا نویسنده در وصف...