کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ توختن و توزیدن) tuz ۱. = توختن۲. خواهنده؛ جوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کینهتوز.
-
توز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹توزه، توژ› [قدیمی] tuz پوست سفت و نازک درخت ارژن که به کمان و زین اسب میپیچیدهاند: ◻︎ در کمان سپید توز نهاد / بر سیاهاژدها کمین بگشاد (نظامی۴: ۵۷۴).
-
واژههای مشابه
-
کینه توز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کینتوز› kinetuz کسی که در دل از کسی کینه دارد؛ کینهکش؛ انتقامگیرنده.
-
رزم توز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmtuz رزمجو؛ رزمتوزنده؛ جنگجو؛ رزمیوز؛ رزمیوش.
-
جستوجو در متن
-
کینه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kinedār = کینهتوز
-
توزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به توز، شهری قدیمی در فارس که در قرن هشتم هجری ویران گردید و در آن نوعی پارچۀ کتانی مرغوب میبافتهاند) ‹توجی› [قدیمی] tuzi تهیهشده در توز.
-
اشترکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شترکین، اشترکینه› [قدیمی] 'oštorkin کینهتوز؛ کینهدار؛کینهجو، مانند شتر.
-
بدکینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badkine سخت کینهتوز؛ بسیار کینهجو؛ کینهکش.
-
شترکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اشترکین› [قدیمی، مجاز] šotorkin کینهتوز؛ کینهدار؛ کینهجو مانند شتر.
-
رزم یوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razmyuš رزمیوز؛ رزمتوز؛ رزمجو؛ جنگجو؛ جنگی: ◻︎ نه پیدا بُد از خون تن رزمیوش / که پولادپوش است یا لعلپوش (اسدی: لغتنامه: رزمیوش).
-
یوز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ یوزیدن) [قدیمی] yuz ۱. = یوزیدن۲. یوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چارهیوز، دریوز، ◻︎ ز بهر طلایه یکی کینهتوز / فرستاد با لشکری رزمیوز (فردوسی: لغت فرس۱: یوز).