کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توجه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استرعا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استرعاء] [قدیمی] 'ester'ā توجه کردن به حال دیگران؛ رعایت کردن.
-
شیرین کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] širinkāri کار جالب توجه کردن؛ هنرنمایی.
-
نمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] namidan ۱. نم کشیدن؛ نمدار شدن.۲. میل کردن و توجه کردن به سوی کسی یا چیزی.
-
عنایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَنایة و عِنایة] [قدیمی] 'enāyat ۱. قصد کردن؛ آهنگ کردن.۲. حفظ کردن.۳. اهتمام داشتن؛ توجه و اشتغال به امری؛ قصد و اهتمام.۴. مهربانی؛ لطف.۵. یاری؛ کمک.〈 عنایت الهی: لطف و بخشش خداوند.〈 عنایت کردن: (مصدر لازم)۱. توج...
-
مبالات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبالاة] [قدیمی] mobālāt ۱. اهتمام؛ توجه؛ اعتنا.۲. در امری فکر و اندیشه کردن.
-
ملاحظه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاحَظَة] molāheze ۱. نگاه کردن.۲. توجه و خوشخویی با کسی.۳. بررسی.
-
اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) 'andiše ۱. آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل میشود؛ فکر.۲. گمان.۳. [قدیمی] ترس؛ بیم.۴. [قدیمی] توجه؛ ملاحظه.〈 اندیشه کردن: (مصدر لازم)۱. فکر کردن.۲. خیال کردن.۳. احساس ترس و بیم کردن.
-
نگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹نگه› negāh ۱. دید؛ نظر.۲. (اسم) چشم.۳. (شبه جمله) [عامیانه] توجه کنید؛ توجه کن.〈 نگاه داشتن: (مصدر متعدی)۱. نگاهداری کردن.۲. متوقف ساختن؛ ایست دادن.〈 نگاه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) دیدن؛ نگریستن.
-
مراقبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراقبَة] morāqebat ۱. نگهبانی کردن؛ زیر نظر قرار دادن.۲. دیدبانی؛ نگهبانی.۳. (تصوف) توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق.
-
تعاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āhod ۱. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ همعهد شدن.۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.
-
تدبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadbir ۱. به پایان کاری نگریستن و در آن اندیشیدن.۲. برای انجام دادن امری فکر و دقت به کار بردن و توجه کردن.
-
استغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteqrāq ۱. [مجاز] سخت به کاری مشغول شدن؛ بیش از حد به چیزی توجه کردن.۲. (منطق) همه را فراگرفتن؛ شامل همه شدن.۳. (تصوف) توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنانکه از خودبیخود شود؛ مقام بیخودی و فنا.۴. [قدیمی، مجاز] از بین رفتن؛ نابو...
-
فکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: افکار] fekr ۱. فعالیت آگاهانۀ ذهن برای دریافتن چیزی؛ اندیشه.۲. محصول فعالیت ذهنی.۳. مشغولیت ذهنی.۴. ذهن.۵. برنامه؛ هدف.۶. توجه؛ نگرانی.〈 فکر کردن: (مصدر لازم) اندیشه کردن؛ اندیشیدن.
-
غفلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَفلَة] qe(a)flat ۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.〈 غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.〈 غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.〈 غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غاف...
-
میان داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) miyāndāri ۱. میاندار بودن.۲. شاخص و رهبر بودن در میان جمعی.〈 میانداری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] در میان جمعی خود را شاخص نمودن و جلبتوجه کردن: ◻︎ میان نداری و دارم عجب که هر ساعت / میان مجمع خوبان کنی میانداری (حافظ: ۸۸۸).