کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توانبخشی شنوایی 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شنوایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) ‹اشنوایی› šenavāy(')i از حواس پنجگانه که اصوات با آن شنیده میشود و اندام آن گوش است.
-
شنوایی سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (پزشکی) šenavay(')isanj دستگاه اندازه گرفتن حدت صدا؛ دستگاهی برای آزمایش شنوایی که اصواتی با ارتفاع و تواتر مختلف ایجاد میکند.
-
بخشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] baxši روحانی بودایی.
-
گوش تیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] guštiz آنکه قوۀ شنوایی قوی دارد.
-
نیوشش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] niyušeš ۱. شنوایی.۲. فرمانبری.
-
حواس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حواسّ، جمعِ حاسَّة] (زیستشناسی) havās = حاسه〈حواس پنجگانه (خمسه): (زیستشناسی) بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی، و بینایی.
-
کردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kardak ۱. قطعه؛ بخش.۲. بخشی از کتاب.
-
هفت هات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) hafthāt بخشی از یسنا.
-
اوریون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: oreillons] (پزشکی) 'or[i]yun بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشیِ که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید میشود و موجب آماس و التهاب آنها میگردد؛ بناگوشک.
-
سمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسماع و اَسمُع، جمعالجمع: اَسامِع و اَسامیع] sam' ۱. گوش.۲. آنچه شنیده شود.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] حس شنوایی.
-
شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: ašnūtan] ‹شنودن، اشنودن، شنویدن، شنفتن› še(a)nidan ۱. درک کردن صدا بهوسیلۀ قوۀ شنوایی؛ گوش دادن.۲. درک کردن بوی چیزی.
-
سامعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سامعَة، مؤنثِ سامع، جمع: سَوامِع] sāme'e ۱. = سامع۲. شنوا.۳. (اسم) [مجاز] قوه یا آلت شنوایی؛ گوش.
-
ارتش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) 'arteš ۱. مجموع نیروهای نظامی یک کشور.۲. بخشی از نیروی نظامی بعضی از کشورها.
-
کارگزینی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) kārgozini بخشی در ادارات که مسئول نگه داشتن سوابق خدمت کارمندان آن اداره و تغییر مٲموریت آنها است؛ واحد استخدام.
-
پاراسمپاتیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sympathique] (زیستشناسی) pārāsampātik بخشی از دستگاه عصبی خودکار که باعث کاهش فعالیت در قسمتهای مختلف بدن میشود.