کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توانگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توانگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tuvānkar] tavāngar ۱. توانا؛ زورمند.۲. [مجاز] دارا؛ ثروتمند؛ مالدار.
-
جستوجو در متن
-
موسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: میاسیر] [قدیمی] muser شخص توانگر.
-
صاحب مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebmāl مالدار؛ توانگر.
-
اغنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغناء] [قدیمی] 'eqnā بینیاز کردن؛ توانگر ساختن.
-
مستطیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostati' توانگر؛ کسی که استطاعت و توانایی دارد.
-
مستغنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostaqni ثروتمند؛ توانگر؛ بینیاز.
-
ملی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ملیء] [قدیمی] mali ۱. توانگر.۲. توانا.
-
مکثر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mokser توانگر؛ مالدار؛ بسیارمال.
-
منعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mona''am کسی که در نعمت باشد؛ توانگر؛ مالدار.
-
ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] se(a)rvatmand دارا؛ متمول؛ مالدار؛ توانگر.
-
دولتمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] do[w]latmand ثروتمند؛ مالدار؛ متمول؛ توانگر.
-
فراخ دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farāxdast ۱. = فراخآستین۲. توانگر.
-
غنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غناء] [قدیمی] qanā توانگری؛ بینیازی؛ بسیارمال شدن؛ ثروتمند شدن؛ توانگر شدن.
-
دولت یار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] do[w]latyār ۱. بختیار؛ نیکبخت.۲. توانگر.