کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توأمپیوسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: توٲم، جمعِ تَوائِم] to[w]'am ۱. بچهای که با بچۀ دیگر در یک موقع از یک شکم متولد شود؛ همزاد؛ دوقلو.۲. چیزی که همراه، جفت، و در کنار چیز دیگر باشد، مثل زنوشوهر.
-
پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) peyvaste ۱. بههمرسیده؛ بههمچسبیده؛ پیوندکردهشده.۲. (قید) همیشه؛ دائم.
-
پیوسته گلبرگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) peyvastegolbargān دستهای از گیاهان که گلبرگهای آنها به هم چسبیده است، مانند اطلسی؛ پیوستهجام؛ متصلالطاس.