کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تن و جان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بزرگ تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bozorgtan ۱. آنکه تن بزرگ دارد؛ بزرگجثه؛ عظیمالجثه؛ تناور.۲. فربه.
-
تن آسایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹تناسایی› [مجاز] tan[']āsāy(')i ۱. آسودگی؛ آسایش.۲. تنپروری.
-
تن بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (حقوق) tanbahā پولی که کسی برای آزاد شدن دیگری از زندان در صندوق دادگستری بگذارد؛ وجهالکفاله.
-
تن پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] tanparast ۱. تنپرور؛ تنبل.۲. خوشگذران.
-
تن پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tanparvar ۱. خوشگذران.۲. تنآسا؛ تنبل.
-
تن پروری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tanparvari ۱. خوشگذرانی.۲. تنآسایی.
-
تن پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tanpuš آنچه تن را بپوشاند؛ جامه؛ لباس.
-
تن پیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] tanpeymāy(')i اندازه گرفتن قسمتهای بدن انسان؛ آنتروپومتری.
-
تن تنن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) (ادبی) tantanan = تنتن
-
تن تننا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) (ادبی) tantananā = تنتن
-
پاکیزه تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pākizetan ۱. پاکتن۲. [مجاز] پارسا؛ عفیف.
-
سیم تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] simtan کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد؛ سیمبدن؛ سیماندام؛ سیمبَر؛ سیمینبر.
-
ناپاک تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] nāpāktan ناپرهیزکار؛ بیعفت.
-
جستوجو در متن
-
جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gyān] jān ۱. نیرویی که تن به آن زنده است؛ روح حیوانی.۲. روان: ◻︎ جان که آن جوهر است و در تن ماست / کس نداند که جای او به کجاست (نظامی۴: ۵۳۸)، ◻︎ جان و روان یکیست به نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بیدی...