کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگدست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
تنگ دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] tangdast ۱. فقیر؛ بیچیز؛ تهیدست.۲. خسیس.
-
جستوجو در متن
-
دست تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] dasttang تنگدست؛ فقیر.
-
مضطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مضطرّ] moztar[r] ۱. بیچاره؛ ناچار.۲. گرفتار.۳. تنگدست.
-
اعسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'sār ۱. (حقوق) عاجز بودن از ادای دین بهواسطۀ فقر و تهیدستی.۲. [قدیمی] تنگدست شدن؛ نیازمند شدن؛ به سختی افتادن.
-
بی پول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. یونانی] bipul ۱. [مجاز] تهیدست؛ تنگدست.۲. آنکه پول ندارد.۳. (قید) بدون گرفتن پول؛ مفت.
-
پریشان روزگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] parišānruz[e]gār ۱. تیرهروز؛ کسی که زندگانی خوشی ندارد؛ تبهروزگار.۲. بدحال.۳. تنگدست.