کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (زیستشناسی) tanaffos نفس کشیدن؛ دَم زدن؛ جذب اکسیژن و دفع دیاکسیدکربن بهوسیلۀ ریه.〈 تنفس مصنوعی: (پزشکی) حرکاتی که با دست یا بهوسیلۀ اسباب به ریههای کسی که در اثر غرق شدن یا عارضۀ دیگری نفسش قطع شده باشد داده میشود تا هوا...
-
واژههای مشابه
-
تنفس سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) tanaffossanj دستگاهی برای اندازهگیری قوۀ تنفس ریه یا اندازه گرفتن گنجایش شُشها؛ اسپیرومتر.
-
جستوجو در متن
-
اسپیرومتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: spiromètre] (پزشکی) 'espirometr وسیلهای برای اندازهگیری نیروی تنفس ریه یا اندازه گرفتن گنجایش ششها؛ دَمسنج؛ تنفسسنج.
-
خس خس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) xesxes صدای تنفس کسی که مبتلا به تنگی نفس است.
-
دم نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) damnegār تنفسنگار؛ دستگاهی که حرکات ریهها را ثبت میکند؛ اسپیروگراف.
-
سینه درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sinedard دردی که در هر قسمت سیستم تنفس به ویژه ریهها احساس شود.
-
نفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنفاس] nafas ۱. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج میشود؛ دم.۲. عمل تنفس.۳. زمان کوتاه.〈 نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند.〈 نفس کشیدن: (مصدر لازم) تنفس کردن؛ دم زدن.
-
آب شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ābšoš عضو اصلی تنفس ماهیان که بهوسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب میکنند؛ برانشی.
-
برانشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: branchie] (زیستشناسی) berānši عضو اصلی تنفس ماهی که بهوسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب میکند؛ آبشش.
-
جهاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jahāz ۱. =جهیزیه۲. اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام میدهند: جهاز تنفس، جهاز هضم.۳. کشتی؛ سفینه.۴. سازوبرگ؛ اسباب و لوازم.〈 جهاز تنفس: (زیستشناسی) مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام میدهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای، و ...
-
بالن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: baleine] (زیستشناسی) bāle(o)n پستاندار عظیمالجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تُن، شبیه ماهی که بهجای دندان تیغههای استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب میآید.
-
دم سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، فاعلی) [قدیمی] تنفسسنج؛ damsanj آلت برای اندازهگیری قوۀ تنفس ریه یا اندازه گرفتن گنجایش ششها؛ دستگاهی که با آن حجم هوای ششها اندازهگیری میشود؛ اسپیرومتر.
-
ذاتالجنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] zātoljamb ورم پردۀ درونی پهلو که باعث درد پهلو و تب و تنگی تنفس و سرفه میشود.