کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تند و شدید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عاصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āsef ۱. تند؛ شدید.۲. (اسم) باد تند و شدید.
-
وابل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] vābel ویژگی باران تند و شدید.
-
عرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'arem تند و شدید به ویژه در مورد سیل.
-
صرصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sarsar ۱. باد تند، شدید، و سرد.۲. [مجاز] اسب تندرو.
-
رگبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ragbār ۱. باران تند با قطرههای درشت؛ باران شدید و کمدوام.۲. (اسم مصدر) شلیک یک نوار گلوله بهوسیلۀ مسلسل.
-
طوفان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] tufān ۱. (هواشناسی) جریان شدید هوا؛ باد سخت و تند.۲. [مجاز] هر نوع اتفاق ناخوشایند.۳. [مجاز] همهمه.۴. [قدیمی] آب فراوان یا سیل شدید که ناگهان مساحت زیادی از زمین را فراگیرد و غرق کند.
-
قاصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قَواصِف] [قدیمی] qāsef ۱. شکننده.۲. باد شدید و تند که درختان را بشکند.۳. رعد سخت و غرنده.
-
حاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حادّ] hād[d] ۱. تند.۲. برنده؛ تیز.۳. قاطع.۴. نافذ.۵. تندوتیز از لحاظ طعم؛ زبانگز.۶. [مقابلِ مزمن] (پزشکی) ویژگی بیماریای که شروع ناگهانی، علائم شدید، و دورۀ کوتاه دارد.
-
تیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tēĵ] tiz ۱. [مقابلِ کُند] هرچیزی که نوک یا لبۀ آن بسیار نازک و بُرنده باشد، مثل شمشیر، کارد، چاقو، سوزن، و مانندِ آن؛ بُرنده.۲. [قدیمی، مجاز] تند؛ شتابان.۳. [قدیمی، مجاز] چست؛ چالاک.۴. هرچیزی که طعم آن تند باشد و زبان را بسوزاند.۵. دارا...
-
گرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: krta] gard ۱. ذرات ریز خاک که به هوا برود؛ غبار.۲. خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد؛ غبار.۳. خاک.۴. [قدیمی] زمین.۵. [قدیمی، مجاز] قبر.۶. [قدیمی، مجاز] فایده.۷. [قدیمی، مجاز] رد؛ اثر.۸. [قدیمی، مجاز] غم.〈 گرد انگیختن: (مصدر م...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...