کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تند و تیز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tēĵ] tiz ۱. [مقابلِ کُند] هرچیزی که نوک یا لبۀ آن بسیار نازک و بُرنده باشد، مثل شمشیر، کارد، چاقو، سوزن، و مانندِ آن؛ بُرنده.۲. [قدیمی، مجاز] تند؛ شتابان.۳. [قدیمی، مجاز] چست؛ چالاک.۴. هرچیزی که طعم آن تند باشد و زبان را بسوزاند.۵. دارا...
-
بادکردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] bādkerdār تند و تیز؛ تندرو.
-
تشحیذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašhiz تیز کردن کارد، شمشیر، و مانند آن.
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kond ۱. [مقابلِ تند] دارای حرکت آهسته و آرام.۲. [مقابلِ تیز] فاقد بُرندگی.
-
تیزدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tizdam ۱. آنکه دارای نفس تند و سوزان باشد.۲. کارد یا شمشیری که دم آن تیز و بُرنده باشد.
-
بازارتیزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] bāzārtizi بازارگرمی؛ عمل تیز کردن یا گرم کردن بازار؛ تعریف بیشازحد از کالا برای جلب کردن مشتری.
-
آغالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برآغالیدن، برغلانیدن› [قدیمی] 'āqālidan به جنگ و ستیز وادار کردن؛ تندوتیز کردن بر جنگ و ستیز؛ برانگیختن؛ برشورانیدن: ◻︎ بر آغالیدنش استیز کردند / به کینه چون پلنگش تیز کردند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
-
تذکیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تذکیَة] tazkiye ۱. (فقه) گلوی حیوان حلالگوشت را بریدن.۲. [قدیمی] افروختن و تیز کردن آتش.
-
تژده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تزده، ترده› [قدیمی] tažde ۱. مزد آرد کردن گندم.۲. اجرت ساختن آسیا یا تیز کردن آسیا؛ تژ.
-
ذلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zalaq ۱. تیز شدن؛ تیز شدن کارد و مانند آن.۲. فصیح و تیززبان شدن؛ تیززبانی.
-
سان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سا، ساو، افسان، فسن، سامیز، سوهان، فسان› (زمینشناسی) [قدیمی] sān سوهان یا سنگی که برای تیز کردن کارد، شمشیر، و مانندِ آن به کار میرود: ◻︎ خورشید تیغ تیز تو را آب میدهد / مریخ نوک نیزهٴ تو سان زند همی (دقیقی: ۱۰۶).
-
چاقوتیز کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čāqutizkon ۱. کسی که کارد و چاقو را تیز میکند.۲. آنچه با آن کارد و چاقو را تیز میکنند.
-
محاولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محاوَلة] [قدیمی] mohāvelat ۱. حیله کردن برای دست یافتن به چیزی.۲. قصد کردن.۳. تیز نگریستن بهسوی چیزی.
-
حسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ho(e)sām شمشیر تیز و برّان.
-
سپندآسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sepand[']āsā چستوچالاک؛ تیز و سریع.