کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندوتیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دژن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دژند› [قدیمی] dožan ۱. هر چیزی که طعمش تندوتیز باشد؛ تندوتیز.۲. تندخو و خشمگین.
-
تندمزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tondmaz[z]e آنچه مزۀ تندوتیز داشته باشد.
-
تندیاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ دیریاز] [قدیمی] tondyāz تندوتیز؛ زودگذر.
-
تجا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tajā تیز؛ تندوتیز.
-
کردمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کرمند› [قدیمی] kardmand چابک و چالاک؛ تندوتیز.
-
زبان گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zabāngaz هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را میگزد.
-
کرمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کردمن› [قدیمی] karmand تندوتیز؛ شتابکار؛ چستوچالاک: ◻︎ مکن امید دور و آز دراز / گردش چرخ بین چه کرمند است (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۳).
-
رشق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rašq ۱. تیرانداختن؛ با تیر زدن.۲. تندوتیز به کسی نگریستن.۳. با زبان طعنه زدن.
-
هیدخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هیدج، بیدخ› [قدیمی] heydax ۱. اسب جوان تندوتیز.۲. اسبی که بهسختی رام شود.۳. اسب جنگی.
-
آغالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برآغالیدن، برغلانیدن› [قدیمی] 'āqālidan به جنگ و ستیز وادار کردن؛ تندوتیز کردن بر جنگ و ستیز؛ برانگیختن؛ برشورانیدن: ◻︎ بر آغالیدنش استیز کردند / به کینه چون پلنگش تیز کردند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
-
ترتیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹تراتیزک، ترهتیزه، ترهتیزک، ترهتندک› (زیستشناسی) tartizak گیاهی یکساله با برگهای بیضوی و طعم تندوتیز که جزء سبزیهای خوردنی مصرف میشود. دارای ید، آهن، و فسفات و ضد اسکوربوت است؛ شاهی؛ ککژه؛ ککش؛ کیکر؛ کیکیز.
-
سبک پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokpar پرندهای که تندوتیز پرواز کند؛ پرندۀ تیزپر؛ تیزپر: ◻︎ ننهادهاند در پر جغد و غراب و زاغ / آن چابکی که در پر باز سبکپر است (اثیرالدین اخسیکتی: ۴۷).
-
هوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] huz آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: ◻︎ باز بانگ اندر اوفتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹).
-
ارغون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'arqun نوعی اسب تندوتیز و تندرو: ◻︎ هزار اسپ دیگر به زرینسِتام / از ارغون و از تازیِ تیزگام (اسدی: ۳۶۳)، ◻︎ تو را چه نالهٴ کوس و چه نالهٴ ارغن / به روز جنگ چو باشی نشسته بر ارغون (قطران: ۲۸۱).
-
حاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حادّ] hād[d] ۱. تند.۲. برنده؛ تیز.۳. قاطع.۴. نافذ.۵. تندوتیز از لحاظ طعم؛ زبانگز.۶. [مقابلِ مزمن] (پزشکی) ویژگی بیماریای که شروع ناگهانی، علائم شدید، و دورۀ کوتاه دارد.