کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tanāvar تنومند؛ فربه؛ قویجثه.
-
جستوجو در متن
-
بزرگ جثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] bozorgjosse بزرگتن؛ تنومند؛ تناور.
-
بالودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāludan ۱. بالیدن؛ نمو کردن؛ بزرگ شدن.۲. تناور گشتن.
-
پیلتن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فیلتن› [قدیمی، مجاز] piltan بزرگجثه مانند فیل؛ پیلپیکر؛ تناور؛ تنومند.
-
عتید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'atid ۱. حاضر و آماده؛ مهیا.۲. جسیم؛ تناور.
-
بزرگ تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bozorgtan ۱. آنکه تن بزرگ دارد؛ بزرگجثه؛ عظیمالجثه؛ تناور.۲. فربه.
-
بالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹بالودن، والیدن› bālidan ۱. نمو کردن؛ رشد کردن؛ بزرگ شدن.۲. تناور گشتن.۳. فخر کردن.
-
کلان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کلو› kalān بزرگ؛ گنده؛ تناور: ◻︎ گفت میترسیدم ای مرد کلان / خود همان آمد همان آمد همان (مولوی: ۸۲۲).
-
زوهمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zuhmand ۱. ویژگی درخت تناور.۲. ویژگی زراعت و کشت بالیده و پرزور.
-
ژنکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ginkgo] (زیستشناسی) ženko درختی تناور و زینتی، بومی چین و ژاپن، با برگهای بادبزنی، و میوههای زردرنگ.
-
جسیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] jasim ۱. بزرگ.۲. تنومند؛ تناور.۳. [قدیمی] خوشاندام.
-
تنومند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tanumand ۱. تناور؛ فربه.۲. بلندبالا.۳. [مجاز] پرزور.
-
بائوباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: baobab] (زیستشناسی) bā'obāb درختی بسیار تناور و پرشاخوبرگ که دور تنۀ آن به بیست متر میرسد و بیشتر در افریقا و استرالیا میروید.
-
دوحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دَوحَة] [قدیمی] do[w]he ۱. درخت تناور؛ درخت بزرگ پرشاخوبال و پرسایه.۲. سایبان بزرگ.