کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمیز دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] bitamiz نادان؛ بیخرد: ◻︎ اوفتادهست در جهان بسیار / بیتمیز ارجمند و عاقل خوار (سعدی: ۸۴).
-
صاحب تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebtamiz عاقل؛ خردمند؛ آنکه بد و نیک را از هم تمیز بدهد.
-
جستوجو در متن
-
بازشناختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāzšenāxtan ۱. شناختن.۲. تمیز دادن؛ فرق گذاشتن.
-
تنقید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: تَنقاد] tanqid ۱. انتقاد.۲. تمیز دادن عیوب و محاسن کلام.
-
تشخیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašxis ۱. تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر؛ معین کردن اینکه چهچیز از چه نوع است؛ شناسایی: تشخیص بیماری او از عهدۀ پزشکان خارج بود.۲. (ادبی) نسبت دادن ویژگیهای انسانی به موجودات غیر ذیروح یا امور انتزاعی؛ جاندارانگاری.
-
بازدانستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāzdānestan ۱. تحقیق کردن و اطلاع یافتن.۲. معلوم کردن.۳. مطلع شدن.۴. فهمیدن.۵. تمیز دادن.
-
شبهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شبهَة، جمع: شبهات] ‹شبهت› šobhe ۱. پوشیدگی کاری یا امری.۲. امری که در آن حکم به صواب یا خطا نتوان کرد.۳. شک و گمان.۴. (اسم مصدر) (فقه) اشکال در تمیز دادن حق از باطل یا حلال از حرام.
-
فرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] farq ۱. شکافی بهصورت خط که بهوسیلۀ شانه میان موها ایجاد میکنند.۲. [مجاز] سر؛ کله: ◻︎ آید فرقش به سلام قدم / حلقهصفت پای و سر آرد به هم (نظامی۱: ۲۲).۳. تفاوت؛ تمایز.۴. [مجاز] نوک و بالای هرچیز: ◻︎ سبحانالله ز فرق سر تا قدمت / در قالب...
-
حد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حدّ] had[d] ۱. اندازه؛ مقدار.۲. کرانه؛ مرز.۳. (اسم) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز.۴. کناره و انتهای چیزی.۵. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شرابخوار.۶. [قدیمی] تمیز دادن چیزی از چیزی.۷. [قدیمی] ...
-
تیمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] timār ۱. پرستاری، نوازش، و مراقبت از شخص بیمار یا آسیبدیده.۲. غمخواری؛ دلسوزی.۳. (اسم) فکر؛ اندیشه.۴. (اسم) دردورنج.〈 تیمار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] غمخواری کردن؛ دلسوزی کردن: ◻︎ به تنها تن خویش جستم نبرد / به پرخاش تیم...