کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمثال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamsāl چیزی را به چیزی شبیه کردن؛ مثل زدن؛ مثل آوردن.
-
تمثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تَماثیل] temsāl ۱. صورت نقاشیشده.۲. تصویر شخص که بر کاغذ نگاشته شده باشد.۳. مجسمه؛ پیکر؛ تندیس.
-
جستوجو در متن
-
تماثیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تِمثال] tamāsil = تمثال
-
تندیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تندس، تندیسه، تندسه› tandis ۱. مجسمه.۲. پیکر؛ کالبد.۳. تمثال؛ تصویر: ◻︎ نگارند تندیس او گر به کوه / ز سنگ وقارش شود کُه ستوه (دقیقی: ۱۱۴).