کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمام کمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تمام اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tamām[']andām ۱. فربه.۲. خوشاندام؛ کسی که اندام زیبا و بیعیب دارد.
-
تمام عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tamām'ayār زروسیم که عیار آن کامل باشد؛ بیغش؛ خالص.
-
جستوجو در متن
-
صاحب کمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāhebkamāl دارای فضل و کمال؛ دارای علم و ادب: ◻︎ صاحب کمال را چه غم از نقص مالوجاه / چون ماهپیکری که بر او سرخ و زرد نیست (سعدی۲: ۶۸۸).
-
کمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kamāl ۱. بالاترین مرتبۀ چیزی؛ نهایت: با کمال خرسندی.۲. (اسم مصدر) برتر بودن در داشتن صفات نیک؛ کامل بودن؛ آراستگی صفات.۳. درایت؛ دانایی؛ خردمندی.۴. (اسم) (فلسفه) صورت نهایی و طبیعی هرچیز.۵. (اسم مصدر) (تصوف) رسیدن به مرحلۀ محو و فنا.&lan...
-
تکامل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takāmol ۱. رو به کمال رفتن؛ بهتدریج کامل شدن.۲. به کمال رسیدن.
-
ایده آل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: idéal] 'ide'āl ۱. کمال مطلوب؛ منتهای آرزو و آرمان.۲. ویژگی آنچه در اعلا درجۀ کمال باشد.
-
باکمال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bākamāl دارای فضل و کمال.
-
استکمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estekmāl به کمال رساندن؛ کامل کردن؛ تمام کردن.
-
بافضل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹بافضیلت› bāfazl دارای برتری در تقوا، علم، و کمال؛ فاضل؛ دانشمند.
-
غایت القصوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غایةالقصویٰ] ‹غایتِ قصوی› [قدیمی] qāyatolqosvā کمال مطلوب؛ نهایت؛ منتهی.
-
رجولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رجولیَّة] rojuliy[y]at ۱. مردی.۲. مردانگی؛ کمال مردی.
-
لیلةالبدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لَیلةالبدر] [قدیمی] leylatolbadr شب چهاردهم ماه قمری که قرص و نور ماه به کمال میرسد.
-
فوق التمام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: فَوقالتّمام] (فلسفه) fo[w]qottamām ۱. آنچه مافوق کمال است.۲. ذات حق که جامع جمیع مراتب کمالات است.
-
گوش مالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گوشمال› gušmāli ۱. مالیدن گوش کسی.۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن؛ گوشتابی: ◻︎ چون جفا آری فرستد گوشمال / تا ز نقصان واروی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹).