کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمام هیکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تمام اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tamām[']andām ۱. فربه.۲. خوشاندام؛ کسی که اندام زیبا و بیعیب دارد.
-
تمام عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tamām'ayār زروسیم که عیار آن کامل باشد؛ بیغش؛ خالص.
-
جستوجو در متن
-
هیاکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هیکل] [قدیمی] hayākel = هیکل
-
قوی هیکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. مٲخوذ از عبری] qaviheykal قویجثه؛ تنومند.
-
قیافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قیافَة] qiyāfe صورت، هیکل، و اندام شخص.
-
خوش هیکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. معرب] [عامیانه] xošheykal خوش قدوقامت؛ خوشاندام.
-
لولو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] lulu هیکل موهوم که بچه را از آن میترسانند؛ شکل مهیب؛ لولوخره.
-
یال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yāl ۱. (زیستشناسی) موهای گردن اسب و شیر.۲. [قدیمی] هیکل؛ اندام.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] گردن〈 یالوکوپال: [مجاز] هیکل و اندام قوی؛ برز و بالا.〈 یالوکوپال برکشیدن: [قدیمی، مجاز] نشان دادن زور بازو؛ قدرتنمایی کردن: ◻︎ عجب یالوکوپال ب...
-
آدمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] 'ādamak ۱. آدم کوچک.۲. پیکر و هیکل کوچک که به شکل آدمی درست کنند.
-
گاوماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāvmāhi = گاو 〈 گاو زمین: ◻︎ ز زخم سمش گاوماهی ستوه / به جستن چو برق و به هیکل چو کوه (فردوسی: لغتنامه: گاوماهی).
-
سنبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سنبوت› [قدیمی] sombāt ۱. نمود و هیکل.۲. هر چیزی که ظاهر فریبنده داشته باشد.
-
سنبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سنبات› [قدیمی] sambut نمود؛ هیکل: ◻︎ چون تو از خوان شرع بیقوتی / تو و سالوس و کبر و سنبوتی (سنائی: ۱۳۲).
-
طلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] talal ۱. آثار بهجامانده از خانهای که خراب شده است؛ ویرانه.۲. کالبد و هیکل چیزی.
-
هیکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از عبری، جمع: هیاکِل] heykal ۱. پیکر انسان، مجسمه، یا حیوان؛ تنه.۲. [مجاز] انسان یا حیوان درشت و تنومند.۳. صورت ظاهری.۴. [قدیمی] تعویذی که به بازو یا عضوی از بدن میبستند.۵. [قدیمی] معبد؛ بتخانه: ◻︎ چنان دان که این هیکل از پهلوی / ...