کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمام ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تمام اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tamām[']andām ۱. فربه.۲. خوشاندام؛ کسی که اندام زیبا و بیعیب دارد.
-
تمام عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tamām'ayār زروسیم که عیار آن کامل باشد؛ بیغش؛ خالص.
-
جستوجو در متن
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...
-
تفسح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafassoh گشاده ساختن؛ فراخ ساختن؛ وسعت دادن.
-
درساختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] darsāxtan ساختن؛ باهم ساختن؛ سازش کردن؛ سازگاری کردن.
-
شبیه سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] šabihsāzi ۱. ساختن چیزی از روی چیزی؛ ساختن نظیری از روی یک اثر ادبی.۲. ساختن شرایطی مصنوعی برای انجام دادن فرایندی.۳. تعزیهخوانی کردن؛ برگزار کردن تعزیه.
-
تسلیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taslit ۱. مسلط ساختن.۲. برگماشتن.۳. حکم و قدرت کسی را بر دیگران روان ساختن.
-
تشریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašri' ۱. بیان کردن و نمودار ساختن راه یا شریعت.۲. شریعت آوردن؛ آیین ساختن.
-
تشویق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašviq ۱. به شوق آوردن؛ راغب کردن؛ آرزومند ساختن.۲. کار کسی را ستودن و او را دلگرم ساختن.
-
تکعیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tak'ib ۱. (ریاضی) مکعب ساختن چیزی.۲. چهارگوشه ساختن.۳. پر کردن ظرف.
-
قلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qal' کندن؛ از بیخ برکندن؛ ریشهکن ساختن.〈 قلعوقمع: ریشهکن ساختن؛ برانداختن.
-
تابید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'bid ۱. ابدی ساختن؛ جاوید کردن؛ جاودان ساختن.۲. جاودانگی.
-
آمادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'āmādan ۱. آماده ساختن؛ آماده کردن؛ مهیا کردن؛ فراهم کردن؛ ساختن؛ بسیجیدن.۲. آراستن.۳. (مصدر لازم) آماده شدن؛ مهیا شدن.
-
ابانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابانة] ‹ابانه› [قدیمی] 'ebānat ۱. آشکار کردن؛ واضح ساختن؛ هویدا ساختن.۲. جدا کردن.۳. پیدا شدن؛ آشکار شدن.