کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمام اندام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمام اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tamām[']andām ۱. فربه.۲. خوشاندام؛ کسی که اندام زیبا و بیعیب دارد.
-
واژههای مشابه
-
تمام عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tamām'ayār زروسیم که عیار آن کامل باشد؛ بیغش؛ خالص.
-
جستوجو در متن
-
خوش اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xoš[']andām دارای قدوقامت و اندام زیبا.
-
پری پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] paripeykar کسی که اندام بسیارزیبا مانند اندام پری دارد.
-
اندام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: handām, andāk] ‹هندام› 'andām ۱. تن؛ بدن؛ جسم.۲. قدوقامت.۳. (زیستشناسی) عضو بدن.۴. عضوی که ظاهر باشد.۵. [قدیمی، مجاز] قاعده و روش صحیح.۶. [قدیمی، مجاز] کار آراسته و بانظام.〈 اندام دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز]۱. آراستن.۲. ن...
-
دهیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dehyu ۱. ناحیه؛ بخش.۲. بخشی از کشور.۳. ده؛ دیه: ◻︎ کشاورز، اندام و دهیو، بدن / مبرّید اندام دهیو ز تن (بهار: ۹۳۰).
-
قیافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قیافَة] qiyāfe صورت، هیکل، و اندام شخص.
-
خشک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xošk[']andām لاغر؛ نحیف.
-
سیم اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sim[']andām = سیمتن
-
نازک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] nāzok[']andām خوشاندام.
-
اپیدرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: épiderme] (زیستشناسی) 'epiderm قشر خارجی پوست جانوران یا اندام گیاهان؛ روپوست.
-
باریک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bārik[']andām لاغر؛ آنکه اندامی لاغر و ظریف دارد.
-
بانداژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: bandage] (پزشکی) bāndāž بستن زخم یا اندام آسیبدیدۀ بدن با باند؛ باندپیچی.