کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمامسکانعمودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sakkān کسی که کارد و چاقو میسازد.
-
سکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sokkān ۲. دنبالۀ هواپیما یا کشتی.۱. آلتی در دنبالۀ کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر.
-
سکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ساکن] [قدیمی] sokkān = ساکن
-
تمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamām ۱. کامل شدن.۲. تمام و کامل کردن.۳. گذرانیدن و به سر بردن.۴. بهسر آمدن.۵. (صفت) کامل.۶. (صفت) درست؛ بیعیب.۷. (صفت) همه.۸. (قید) همگی.۹. (صفت) زیاد.
-
تمام اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tamām[']andām ۱. فربه.۲. خوشاندام؛ کسی که اندام زیبا و بیعیب دارد.
-
تمام عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tamām'ayār زروسیم که عیار آن کامل باشد؛ بیغش؛ خالص.