کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلقین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talqin ۱. باوراندن اندیشه و طرزفکری خاص به دیگری.۲. القای شهادتین به کسی که در حال جان دادن است.۳. (تصوف) آموختن ذکر به مرید تا آن را تکرار کند.۴. تعلیم؛ آموختن.
-
جستوجو در متن
-
ملهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] molham کسی که امری به او الهام یا تلقین شده؛ الهامشده.
-
ملهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] molhem الهامکننده؛ تلقینکننده.
-
روان درمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) ravāndarmāni معالجۀ بیماریهای روانی و روحی؛ معالجۀ آشفتگیهای روانی از طریق روانکاوی، تلقین، اطمینان بخشیدن به بیمار، یا با روشهای فیزیکی، مانند الکتروشوک؛ پسیکوتراپی.
-
الهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhām ۱. در دل افکندن؛ تلقین کردن.۲. (اسم) اندیشهای که بهصورت ناگهانی در ذهن بیاید.۳. القای امری از جانب خداوند در دل انسان.
-
گورخوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gurxān ۱. آنکه در گورستان بر سر گور مردگان قرآن بخواند: ◻︎ حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار / بهر ریا به خانهٴ هر گورخوان شود (سعدی۳: ۹۵۷).۲. کسی که هنگام دفن مِیّت تلقین بخواند.