کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلخ و گس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوشت تلخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] gušttalx بدخو؛ بدخلق.
-
تلخ جکوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] talxjakuk = تلخک
-
تلخ جوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] talxjuk = تلخک
-
تلخ دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] talxdāne = تلخک
-
تلخ کامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] talxkāmi ۱. ناامیدی.۲. بدبختی.
-
تلخ وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) talxvaš ۱. تلخمانند؛ تلخمزه.۲. [مجاز] می؛ باده: ◻︎ آن تلخوش که زاهد اُمالخبائثش خواند / ... (حافظ: ۲۶ حاشیه).
-
جستوجو در متن
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaz گس؛ زمخت: ◻︎ چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکیبار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹).
-
زفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zoft ۱. بخیل؛ ممسک؛ لئیم؛ خسیس: ◻︎ صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تار چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری: ۳۶۳).۲. [مجاز] ترشرو.۳. [مجاز] زمخت.۴. طعم تندوتیز و گس؛ ویژگی چیزی که طعم تندوتیز داشته باشد.
-
ازگیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ازگل› (زیستشناسی) 'azgil ۱. میوهای کرویشکل، گوشتالو، قهوهایرنگ، شیرین، و کمی گس.۲. درختچۀ خاردار و جنگلی این میوه با گلهای سفید.
-
خرمالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xormālu ۱. میوهای شبیه گوجهفرنگی، با پوست سرخرنگ و طعم گس که پس از رسیدن شیرین میشود.۲. درخت این میوه با برگهایی درشت.
-
تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تَفاسیر] tafsir ۱. معنی کلامی را بیان کردن؛ واضح و آشکار ساختن معنی سخن.۲. شرح و بیان.۳. (ادبی) در بدیع، بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، مانند این شعر: به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری /...
-
فراسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹فارسیون، فراشیون› (زیستشناسی) farāsiyun گیاهی چندساله با ساقههای سفیدِ پوشیده از کرک، برگهای بیضیشکل، گلهای سفید یا بنفش، و طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد و برای تقویت قلب، از بین بردن تب، و ضدعفونی کردن مجاری تنفس ب...
-
یکی به دو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] yekibedo گفتگوی بیجا و بیمعنی؛ مشاجره؛ ستیزه کردن.〈 یکیبهدو کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] گفتگوی بیجا و بیمعنی کردن؛ مشاجره کردن؛ ستیزه کردن.
-
کوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: kōxšītan] kušidan ۱. جد و جهد کردن؛ تلاش کردن؛ بسیار کار کردن.۲. [قدیمی] جنگ کردن؛ مبارزه کردن.