کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talāfi ۱. تدارک کردن؛ عوض دادن؛ جبران کردن.۲. [قدیمی] دریافتن.۳. [قدیمی] رسیدن.
-
جستوجو در متن
-
جبران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: جبر] jobrān تلافی.〈 جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.
-
مستدرک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostadrak ۱. تدارکشده؛ تلافیشده.۲. رفع توهم شده.
-
دوئل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: duel] ‹دوول› du'el جنگ تنبهتن برای تلافی اهانت و اعادۀ شرف که در گذشته معمول بود.
-
انتقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enteqām رفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
-
تدارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadārok ۱. تهیه کردن؛ آماده ساختن.۲. [قدیمی] رسیدن چیزی به چیزی.۳. [قدیمی] عوض چیزی را فراهم کردن.۴. [قدیمی] خبط و اشتباهی را دریافتن و اصلاح کردن.۵. [قدیمی] تلافی کردن.
-
کفاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کفّارَة] kaffāre ۱. (فقه) آنچه بهوسیلۀ آن گناه را بپوشانند و جبران کنند، از قبیل روزه گرفتن و صدقه دادن؛ تاوان تخلف از اوامر شرع.۲. جبران؛ تلافی.= کفارهٴ یمین: (فقه) کفارۀ سوگند؛ عملی که برای جبران عمل نکردن به سوگند انجام دهند که عبارت...
-
استدراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estedrāk ۱. درک کردن؛ پی بردن؛ دریافتن.۲. (ادبی) در بدیع، سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، مانندِ این شعر: اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان...