کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] talāš جدوجهد برای بهدست آوردن چیزی؛ سعی؛ کوشش.
-
جستوجو در متن
-
تقلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: تقلَّی] [عامیانه] taqallā کوشش؛ تلاش.
-
کوشش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kušeš تلاش؛ جد و جهد.
-
جستجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹جستجوی، جستوجو› josto(e)ju تلاش برای یافتن و بهدست آوردن چیزی؛ تفحص؛ کاوش.
-
آسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āsān، مقابلِ دشوار] 'āsān امری که انجام آن به راحتی ممکن باشد؛ بدون تلاش زیاد؛ به راحتی؛ سهل؛ آسوده.
-
کوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: kōxšītan] kušidan ۱. جد و جهد کردن؛ تلاش کردن؛ بسیار کار کردن.۲. [قدیمی] جنگ کردن؛ مبارزه کردن.
-
مبارزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبارَزَة] mobāreze ۱. جنگ کردن با یکدیگر برای شکست حریف.۲. برای رسیدن به هدفی تلاش کردن.
-
مذبوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mazbuh ۱. گلوبریدهشده؛ سربریده.۲. (صفت) [مجاز] با تلاش زیاد و بیفایده.
-
کارکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kārkon ۱. کارکننده؛ کارگر.۲. کاری؛ اهل کار و تلاش.۳. [عامیانه] ویژگی داروی مسهل.
-
مجاهدت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجاهَدة] mojāhedet ۱. تلاش در راه دین؛ کوشش کردن.۲. (تصوف) مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی.۳. [قدیمی] جنگ با کافران در راه اسلام؛ جهاد.
-
خراب کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xarābkār ۱. آنکه چیزی را خراب میکند.۲. (سیاسی) کسی که بهعلت مخالفت با سیاست حاکم بر جامعه، برای آسیب رساندن به تٲسیسات تلاش میکند.
-
جنب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ جنبیدن، اسم مصدر) jomb ۱.=جنبیدن۲. جنبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دیرجنب.= جنبوجوش: [مجاز] حرکت و کوشش؛ تلاش و تقلا.
-
رقابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَقابة] reqābat ۱. تلاش برای پیشی گرفتن بر یکدیگر.۲. [مجاز] با کسی همرتبه شدن در انجام کاری: محصولات ما با تولیدات خارجی رقابت میکند.
-
تیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: team] tim ۱. گروهی بازیکن که با یکدیگر در مقابل یک گروه ورزشی دیگر بازی میکنند یا مسابقه میدهند: تیم فوتبال.۲. گروهی مرکّب از دو نفر یا بیشتر که برای یک هدف مشخص تلاش میکنند: تیم پزشکی.