کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تقوی] taqvā ترس از خدا و اطاعت امر او؛ پرهیزکاری؛ پرهیز.
-
جستوجو در متن
-
تقوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqvā = تقوا
-
دین داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dindāri دین داشتن؛ تدین؛ زهد و تقوا.
-
پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) parhizkāri تقوا؛ پارسایی؛ پاکدامنی.
-
بافضل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹بافضیلت› bāfazl دارای برتری در تقوا، علم، و کمال؛ فاضل؛ دانشمند.
-
مردانه وار
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [مجاز] mardānevār مانند مردان؛ دلیر؛ شجاع: ◻︎ دل به می دربند تا مردانهوار / گردن سالوس و تقوا بشکنی (حافظ: ۹۵۴).
-
یسوعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به یسوع، عیسی(ع)، اسم) [عربی] ‹یسوعیان› yasu'i ۱. شاخهای از فرقۀ کاتولیک که اهمّ عقاید آنها عبارت است از تقوا، فقر، و اطاعت از پاپ.۲. هریک از پیروان این فرقه.
-
تدلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadlis ۱. پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی.۲. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن.۳. فریب دادن.۴. عوامفریبی.۵. (تصوف) فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛ آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا.
-
پارسایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pārsāy(')i پرهیزکاری؛ پاکدامنی؛ زهد؛ تقوا: ◻︎ سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداریست در بازار خویش (سعدی۲: ۴۷۶).
-
ملامتیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (تصوف) malāmatiy[y]e فرقهای که پیروان آن در نهان به تقوا و عبادت میپردازند و در ظاهر خلاف آن را مینمایانند؛ پیروان حمدونبن احمدبن عمارةالقصار (از مشایخ صوفیه)؛ حمدونیه؛ قصاریه.
-
جانماز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jānamāz پارچۀ کوچکی که که در آن مُهر و تسبیح میگذارند و هنگام خواندن نماز پیش روی خود پهن میکنند؛ سجاده.〈 جانماز آب کشیدن: [مجاز] زهد و تقوا نشان دادن و اظهار دینداری کردن.
-
ترس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ترسیدن) tars ۱. = ترسیدن۲. ترسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خداترس.۳. (اسم مصدر، اسم) بیم؛ خوف.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] تقوا؛ پرهیزگاری.
-
فدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: فِداء] fa(e)dā ۱. چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرفنظر میکنند: ◻︎ فدای پیرهن چاک ماهرویان باد / هزار جامهٴ تقوا و خرقهٴ پرهیز(حافظ: ۵۳۶).۲. (اسم مصدر) صرفنظر کردن از چیزی بهخاطر کسی یا برای رسیدن به هدفی.۳. (اسم...
-
غلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غلوّ] qolov[v] ۱. زیادهروی در کاری یا در وصف کسی و چیزی؛ از حد درگذشتن؛ تجاوز کردن از حد.۲. گزافکاری.۳. گزافهگویی.۴. به مقام خدایی رسانیدن بشر، و اعتقاد به حلول خداوند در شخص.۵. (ادبی) در بدیع، مبالغۀ شاعر یا نویسنده در وصف...