کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقسیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقسیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqsim ۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن؛ قسمت کردن.۳. (اسم) (ریاضی) قاعده یا عملی که بهواسطۀ آن معلوم میشود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسومٌعلیه) است، یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل میشود.
-
جستوجو در متن
-
لاوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لاوون› [قدیمی] lāvan مٲمور تقسیم آب قنات.
-
مقسم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqassam تقسیمشده؛ بخشبخششده.
-
درجه بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] dara(e)jebandi تقسیم کردن چیزی به چند درجه یا طبقه.
-
مقسوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqsum ۱. قسمتشده؛ تقسیمشده؛ بخششده.۲. (اسم) (ریاضی) عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده؛ بخشی.
-
پروزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] (ورزش) [منسوخ] parvazn از تقسیمبندیهای وزن ورزشکاران بعد از خروسوزن.
-
مقسوم علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مقسومٌعلَیه] (ریاضی) maqsum[on]'ala(e)yh عددی که عدد دیگر بر آن تقسیم شده؛ بخشیاب.
-
آبیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābyār کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغها، مزارع، و خانهها است؛ میرآب.
-
دکوپاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: découpage] (سینما) dekopāž تقسیم فیلمنامه بر اساس فصلها و نماها.
-
میراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] ‹میرآب، میراو› mirāb کسی که آب را به خانهها و کشتزارها تقسیم میکند؛ نگهبان آب؛ آبیار.
-
قسمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قسمة، جمع: قِسَم] qesmat ۱. نصیب؛ بهره.۲. جزء؛ بخش.۳. سرنوشت؛ تقدیر.۴. (ریاضی) تقسیم.〈 قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.
-
گلبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: globule] ‹گلوبول› (زیستشناسی) gol[o]bul سلولهای تشکیلدهندۀ خون که به دو گونۀ سفید و قرمز تقسیم میشوند؛ گویچه.
-
غرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرماء، جمعِ غریم] [قدیمی] qoramā = غریم〈 غرما کردن: [قدیمی] تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته بهوسیلۀ طلبکاران میان خود.
-
مضاربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مضارَبَة] (فقه، حقوق) mozārebe معاملهای که در آن سرمایهای برای تجارت در اختیار دیگری قرار میدهند و سود آن را طبق توافق قبلی تقسیم میکنند.