کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تف مال تف مال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بازگیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bāzgiri ۱. گرفتن چیزی از مال کسی.۲. ضبط کردن مال کسی؛ مصادره.
-
انفاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enfāq ۱. دادن یا بخشیدن مال به کسی.۲. نفقه دادن به کسی.۳. [قدیمی] خرج کردن مال.۴. [قدیمی] بیچیز شدن.
-
دزدیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: duztitan] dozdidan ۱. بردن مال دیگری پنهانی و بیخبر که صاحب مال در آن لحظه آگاه نشود؛ دزدی کردن.۲. کنار کشیدن خود.
-
درازدستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] derāzdasti دست دراز کردن به مال یا ناموس دیگران؛ تعدی؛ تجاوز.
-
اقتراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqterāf ۱. کسب کردن.۲. گردآوردن مال.۳. گناه کردن.۴. متهم شدن.
-
مکاثرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مکاثَرة] [قدیمی] mokāserat ۱. در بسیاری مال به هم فخر کردن.۲. چیرگی کردن.
-
اقتنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اقتناء] [قدیمی] 'eqtenā ۱. فراهم آوردن؛ گردآوردن.۲. ذخیره کردن مال؛ اندوختن.
-
محتشد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mohtašed ۱. آماده و مهیا.۲. آنکه از بذل مال و یاری کردن دریغ نکند.
-
خاک مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) xākmāl ۱. مالیدن خاک به چیزی، به ویژه ظروف، برای شستن آن.۲. [مجاز] خوار و ذلیل کردن.
-
تعشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'šir ۱. گرفتن یکدهم از مال کسی.۲. دهمی شدن.۳. ده تا کردن.
-
دست درازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] dastderāzi تعدی و تجاوز و دست دراز کردن به مال یا ناموس دیگران.
-
مصادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصادَرَة] mosādere ۱. مال کسی را بهزور ضبط کردن.۲. جریمه و تاوان گرفتن.۳. بازگیری؛ بازخواست.
-
مواسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مواساة] ‹مواسا› [قدیمی] movāsāt یاری دادن؛ به هم کمک کردن با دادن مال.
-
ترقیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarqih ۱. اصلاح کردن مال.۲. اصلاح معیشت.۳. تیمار داشتن.
-
تثمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasmir ۱. به ثمر رسانیدن.۲. زیاد کردن مال و بهره گرفتن از آن.