کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفويض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تفویض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafviz ۱. واگذار کردن؛ کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن.۲. (تصوف) واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است.۳. (فلسفه) = اختیار
-
جستوجو در متن
-
مفوض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mofavvaz تفویضشده؛ واگذارشده.
-
وکالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وکالة] vekālat ۱. (حقوق) تفویض و واگذاری کاری به کسی و اعتماد کردن به او.۲. شغل وکیل؛ وکیلی.
-
مفوضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مفوَّضَة، مقابلِ جبریّه] mofavvaze فرقهای از مسلمانان که قائل به اختیار انسان بودند و اعتقاد داشتند خداوند آزادی و اختیار را به انسان تفویض کرده است؛ قدریّه.
-
جبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jabr ۱. بهزور به کاری واداشتن.۲. (ریاضی) بخش گسترده و مهمی در علوم ریاضی که در آن حروف و علامات بهجای اعداد بهکار میرود و در حساب فرمولهای ساده و آسان بهدست میدهد. با به کار بردن حروف و علامات بسیاری از مجهولات را استخراج می...