کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tofang هریک از سلاحهای گرم دستی که گلوله پرتاب میکند. Δ در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد.〈 تفنگ تهپر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن میگذارند.〈 تفنگ سرپُر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر میشد و در آن باروت، ساچمه، و ...
-
جستوجو در متن
-
ته پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (نظامی) [منسوخ] tahpor = تفنگ 〈 تفنگ تهپر
-
چمخال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شمخال› (نظامی) [قدیمی] čamxāl نوعی تفنگ یا تپانچۀ سرپر.
-
شمخال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ‹چمخال› [قدیمی] šamxāl تفنگ سرپر و سنگین.
-
سنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سمبه› sombe میلهای فلزی که برای پرکردن تفنگهای سرپر، پاک کردن لولۀ تفنگ و سوراخ کردن چیزی به کار میرود.
-
شلیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹شلک› šellik ۱. خالی کردن توپ یا تفنگ.۲. (اسم) [مجاز] صدای ناگهانی و بلند خنده.〈 شلیک کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ؛ تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ.
-
کارابین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carabine] (نظامی) kārābin نوعی تفنگ لولهکوتاه سرپر؛ قرابین.
-
گلن گدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (نظامی) galange(a)dan آلتی در تفنگ که فشنگ را در مخزن وارد و خارج میکند.
-
گلوله باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) golulebārān عمل ریختن گلولههای پیاپی توپ یا تفنگ بر مواضع دشمن.
-
فشنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fešang استوانۀ کوچکی حاوی باروت و گلوله که توسط اسلحههای آتشی، مانند تفنگ یا تپانچه پرتاب میشود.
-
نیمچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimče ۱. شمشیر یا تفنگ کوتاه.۲. [قدیمی] لباس کوتاه؛ نیمتنه.
-
تیرانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tir[']andāz ۱. کسی که با کمان یا تفنگ به طرف کسی یا چیزی تیر بیندازد؛ تیرزن.۲. = قوس
-
سرپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ تهپر] sarpor ویژگی تفنگ شکاری یا توپ که باروت و گلوله را از سر لوله داخل آن کنند.
-
سرنیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarneyze آلتی فولادی و نوکتیز که به سر نیزه یا تفنگ نصب کنند.